صندلی داغ

سلام

متاسفانه همچنان محتوایی برای ارائه ندارم

این روزا سرم شلوغه یکم...وقت هم زیاد میارم ولی خسته تر از این حرفام که کاری بکنم.

زیاد سرتونو درد نمیارم

این پست به منزله صندلی داغه

راحت باشین هرسوالی میخواین در هر زمینه ای ازم بپرسین من ترسی ندارمXD

هرچند حس میکنم غیر از هانی بانچ کسی دیگه سوال نپرسه:/

--------------------

پ.ن: امروز خستمه.فردا میام نوشته هاتونو میخونم*_*

پ.ن2: شنبه بالاخره با کلاس گیتارم خداحافظی کردم...دلم خیلی براش تنگ میشه.میدونم تو خونه هم میتونم تمرین کنم ولی کلاس گیتار به من زندگی میداد.امیدوارم زودتر این چندماه بگذره و ماهرتر از قبل برگردم.

  • وهکاو --

دلت برام تنگ نشده بود؟

من همون عاشق بی وفاییم که معشوق دیرینش وبلاگ رو چندماه رها کرد و بعد از مدتها با پررویی مطلق بازهم میخواد در اغوشش جاخوش کنه.

دنبال کننده هام رو چک کردم و چندتا از بلاگرای موردعلاقه ام متاسقانه از بیان رفتن.

این چندوقت کدوم قبرستونی بودم؟متاسفانه منجلاب توییتر من رو هم به خودش جذب کرد و سبب شد که چندماه به بلاگ نازنین و تک افتاده ام خیانت کنم.و به طرز عجیبی توی همین مدت کم بیشتر از هزارتا فالوور جمع کردم.عجیبه,چون فقط چرند گفتم و برهنه نشدم و به پای داف های ازما بهترون توییتر هم نمیرسم.

اونجا همه فکر میکنن خیلی فاخرن.نیستن. فقط مضحکه خاص و عام اند.قضاوت دیگران انقدر از نون شب براشون واجب تر شده که جدا کنجکاو شدم نکنه پولی بابت این کار میگیرن؟اگه چیزی در ازاش میگیرن من هم حاضرم اینقدر حقیر بشم که دل غریبه ای رو بشکنم.

فکر کنم یه هفته اس با توییتر وداع گفتم.فکر نمیکردم کسی اهمیت بده ولی ظاهرا چندنفر من رو انسان قابلی دونستن و ناشناس ابراز دلتنگی کردن.

یادتونه پست قبل بهتون وعده ی خوندن نوشته های زیباتون رو دادم؟همه اش کشک بود.الان که صفحه لبتاپ رو باز کردم فهمیدم حوصله ای برام باقی نمونده.آشفتگی زندگیم جرعه جرعه صبر و شور زندگی رو ازم بیرون کشیده.ولی دوست دارم بخونمتون.

میشه لطفا و بدون تعارف چندتا نوشته قشنگتون رو که احتمالا لیاقتش خیلی بیشتر از نگاه این حقیر هست رو لینک بدین که بخونم؟

بالاخره حق با پدرم بود.کم آوردم.جسمی نا ندارم.

آزمون قلمچی سری قبل رو وا دادم.بعد از سوالای زیست غش کردم.با وجود اون همه صبحانه چرب و نرم و اسمارتیز ام اند امز.

کاشف به عمل اومد که بانی تمام این جریانات کم خونی شدیدی هست که به تازگی پیدا کردم.جالب بود چون کمتر از یک سال پیش مشکلی نداشتم.

از غذا خوردن و خورد و خوراک بیزارم.

این روزا حس خواسته نشدن و کنارگذاشته شدن بدجوری گریبانم رو گرفته.ولی میدونم تقصیر خودمه.

چرا باید توقع داشته باشم وقتی به دیگری ای توجه نمیکنم اون دیگری به من توجه کنه؟

ولی انسانم هنوز.همونقدر فانی و سطحی و پوچ

دوست دارم دوست داشته بشم

و دوست ندارم که دوست بدارم چون دوست داشتن دشواره و کار هرکسی نیست.

ولی خیلی پس زمینه شدم.خیلی زیاد.

اخرین بار که انقدر پس زمینه بودم نتیجه خوبی به دنبال نداشت به خاطر همین کمی هم نگرانم.

خب حالا تا اینجا که خوندین بهتون یه خبر تازه هم بدم.

اول کمی مقدمه چینی میکنم چون وهکاو بدون مقدمه هاش وهکاو نیست.

هیچوقت نتونستم با کانسپت "جنسیت"ارتباط برقرار کنم.توی بیوم گذاشته بودم "SHE/HER"ولی همیشه صدایی گوشه ذهنم بهم یادآوری میکرد که اگه جهان برعکس میشد و همین وهکاو فعلی تحت عنوان یه پسر سیس جندر به دنیا میومد و مثلا اسمش ممد میشد"اسمم میشد کوروش اگه تحت عنوان پسر به دنیا میومدم البته.گفتم شاید جالب باشه براتون" توی بیوش میذاشت "HE/HIM"و احتمالا به خوبی و خوشی تا اخر عمر بااین عنوان زندگی میکرد

ولی من خیلی وقته که این صدارو خاموش کردم.

من گرایشمو خیلی زود متوجه شدم به صرف دل باختنم به یک دوست,و بعد ازاینکه فهمیدم دخترها هم میتونن دخترها رو دوست داشته باشن این شک هارو راجع به جنسیتم کلا به دست فراموشی سپردم.ولی دیگه کافی بود.

خیلی راجع به مفهوم "جنسیت"تحقیق کردم.نوشته های زیادی از امثال جودی باتلر و دوروتی اسمیت و...و بالاخره پس از تحقیقات بسیار که ممکنه توشون اشتباه کرده باشم

دوست دارم اولین بار اینجا کام اوت کنم که جندرفلوییدم. 

Gender-fluid people are people whose gender changes over time. A gender-fluid person might identify as a woman one day and a man the next. They might also identify as agender, bigender, or another nonbinary identity

 

این یعنی جنسیت من و ضمایرم درطول زمان متغیر هست.قبلا توی صفحات جانبی وب کمی از نان باینری نوشتم.جندرفلوید یکی از زیرشاخه هاشه.

و برای الان من همچنان با ضمیر she/herاوکیم و برام زیاد فرقی نداره که منو با چه ضمیری صدا بزنید.فقط چون به شماها نسبت به افراد دیگه صمیمیت بیشتری رو حس میکنم گفتم اول از همه اینجا اعلام کنم.الان در برهه ای از زندگیم هستم که حس دختربودن دارم.یهو ممکنه فردا عوض شه خلاصه تعجب نکنین=))حس میکنم she/theyبرام مناسبتر از بقیه باشه.

و صدالبته هنوز درمرحله شناخت خودم هستم.

----------------------------

پ.ن: اصلا هرچی شما بگی همون درسته.

پ.ن2: کله مبارک رو نزدیک به یک ماه پیش دوباره زدم و انقدر راضیم که نگو

پ.ن3: چه پینترست قشنگی دارم.

  • وهکاو --

I overthink overthinking.

Logic will get you from A to B. Imagination will take you everywhere
علایقم کلاسیک بود و افکارم نو. نتونستم پیش اونا احساس تعلق کنم.
پس نوشتم.
Designed By Erfan Powered by Bayan