suicide

Image result for suicidal grunge
let me dieeee...
یپ درسته!مهسای مثبت نگر مخالف خودکشی داره پست راجب خودکشی میزاره
مگ میش؟همونی ک همیشه میگف لایف استایلتون پیدا کنین قوی باشین و ازین چرند پرندا...؟
مهسایی ک دوروز پیش کلی با ی دختر حرف زد که دس از selfharmبرداره؟
یسسسسس بچچچچچ ایتس می!
خودکشی هم راه های مختلفی داره...قرصارو یجا بندازی بالا...سرتو کنی زیر اب...زنده زنده خودتو بسوزونی...تفنگو بزاری کنار سرت و ماشه رو بکشی...جام سم رو بندازی بالا...چاقو رو اروم بکشی رو دستت و قطره قطره خونت رو ازون بدن کثیف بیرون کنی...بری اون بالا و پرواز کنی ولی جسمت بیفته پایین و روحت بره اون بالا...
اولین باری که خواستم اینکارو کنم نه سالم بود.اره میدونم خیلی زود بود ولی اونروز بنظرم پایان دنیا بود.
میخاسم با چاقو رگمو بزنم ولی هنوز ب اندازه ی نقطه هم سوراخ نکردم ک پشیمون شدم...و این پایان ماجرا بود
دومین بار همی پارسال بود.بدون هیچ هدفی...رویایی...احساسی...کاملا خالی بودم
رفدم استخر...قسمت سه متری
اب خیلی قشنگ...خیلی!نفهمیدم چیشد فقط یهو دیدم فکرمو عملی کردم و الان ت ابم و دارم میرم ته اب...پایینتر...یهو همه بدنم تیر کشید...پشیمون شدم و خیلی ترسیده بودم ولی انگار دگ دیر شده بود دس و پاهام کرخت شده بودن...نمیتونسم شنا کنم بیام بالا...میدونسین وقتی زیر ابین زمان خیلی کندتر میگذره؟وقتی غریق نجات اومده منو کشید بالا فق چن ثانیه گذشته بود ولی برای من انگار خیلی ساعت اون زیر بود..وقتی اومدم بالا همه چی خیلی روشن شد ..و بعد یهو تاریکی!(چون ازحال رفتم)
بعد اون ماجرا متوجه شدم ک من دوس ندارم بمیرم...یا لاقل بدست خودم بمیرم
دوس دارم تقلا کنم...برا نجات دادن خودم.دوس دارم بیاد بیارم ک منم ارزشی دارم
فهمیدم ک هرازگاهی لازمه کثافتای روحمو بالا بیارم
یه دختر میشناختم...نمیدونم دساشو تیغ مینداخت...و همرو نگران میکرد
من از نگران کردن بقیه و توجه متنفررررم و حالم ازینجور ادما بهم میخوره چون خودم میدونم چجور میش تیغ زد که کسی نفهمه اینکارو کردی...اگ تو ی روح مریض داری اشتباهه که بقیرو هم مریض کنی عین خودت!مث وقتی ک سرما میخوری و اگ باشعور باشی ماسک میزنی جلو دهنت.
بهرحال ازونموقع شروع کردم و فک کنم تو یکی از گمشده ترین برهه های زندگیم بود این یسال.
هروق اون کثافتا روهم انباشته میشد میرفدم حموم به بهانه زدن موهام
تیغ رو برمیداشتم...و با کنارش ی سوراخ کوچیک و عمیق درست میکردم...مث دردایی که تو ذهنم بودن...کوچیک ولی عمیق
بعد خون رو میدیدم...قرمز قرمز و خیلی براق...یبار وقتی رفته بودم ازمایش خون دکتر گفته بود خونت خیلی قرمز و شفافه ب شوخی
بش نگا میکردم ک اروم روی پوستم سرازیر میشه و بعد انگشتمو محکم روش فشار میدادم...خیلی محکم
بدجور میسوخت ولی باید انجام میدادم تا خونش بند بیاد...اره تیغ زدن ب مهسا نمیاد ولی دست و پاچلفتی بازی حین زدن موهای دسش بش میاد..مهسا هس دگ!گیج و حواس پرت
فک میکردم حس خوبی داره...وقتی ک خون بند نمیومد و من خیلی میترسیدم و کلی دس و پا میزدم تا بند بیاد و بعدش انگار دوباره متولد میشدم.
ولی باید یجایی اینکارو تموم میکردم.خودمم میدونسم
یه ماه کامل اینکارو نکردم...امروز حالم خوب نبود اصلا...رفدم حموم...هی چشمم ب تیغ بود...بالاخره بعد کلی کلنجار با ی fuck itساده ترکمو شکستم . و تیغ رو برداشتم.و خب...دگ کیف نمیداد.با همون سوراخ اول پشیمون شدم.نمیدونم...فک کنم دگ عوض شدم یا بالاخره همه اون روح کثیف رو از بدنم بیرون کردم...شایدم مشکلم این بوده که نمیتونسم گریه کنم...چشام خیس میشن ولی نمدونم چرا...اشکا پایین نمیان
------------------------------
Image result for grunge dark tumblr aesthetic
reasons to stay alive
چرا خودمو نمیکشم؟خب...شاید بخاطر دلایل کوچک و مسخرم بم بخندین ولی من واقعا زندگیمو تو اینا میبینم
من عاشق چاییم...وقتی چای میخورم و اروم مزه مزش میکنم مث اینه که ی جریان طلایی زندگی میاد تو رگام...و بدن سردمو یهو گرم میکنه..و هرروز منتظر موندن برای این جریان روزانه خیلی لذت بخشه
اگ من نباشم...دگ کی با همه این موجوداتی که فک میکنن بی جونن حرف بزنه؟میدونم بچه ها اینکارو زیاد میکنن...ولی من براشون از دنیای نوجوونا میگم که راجبش نشنیدن...و اونا رو هم با خودم بزرگ میکنم
:اینهمه کتاب خوب هرروز نوشته میشن که اگ خودمو بکشم نمیتونم بخونمشون...کتابای خیلی قشنگی که نخونده میمونن و من هرگز حس کاراکتر اصلیرو درک نمیکنم اگ بمیرم...من هنوز اولین سیگارمو امتحان نکردم و اولین بوسه امو...
من هنوز اولین کتابمو ننوشتم...و وقتی مینویسم...شاید اونموقع حس خوبی نداشته باشم ولی وقتی بعدها میام بخونمش خیلی حس خوبی دارم.اگه من نباشم کی میخاد تو نتای موسیقی غرق بشه و تو ذهنش باش موزیک ویدیو بسازه؟اگ دگ نباشم هیچوقت نمیفهمم اگ ادامه میدادم...بالاخره ادم معروفی که همیشه تو ذهنم بود میشدم یا نه؟
اگ ادامه ندم...هیچوقت نمیفهمم که ایا هیچوقت عاشق میشدم یا به همین عوضی بودن و تظاهر ب عشق کردنم ادامه میدادم؟اگ برم...دلم برا بارون و شلپ شلوپ توی چاله های اب تنگ میشه...دلم برا سربه سر کوروش گذاشتن و خزیدن تو تختش موقعی که خوابه و بازی کردن با  مژه هاش تنگ میشه(راسش تنها وقتی که دوسش دارم وقتیه ک خوابه:/!)دلم برای دوچرخه سواری و هدفون روی گوش و تند تند پا زدن و کلا با واژه ی ترمز اشنایی نداشتن(بقول بابام)تنگ میشه.
دلم برای فیلم گرفتن از خودم و مسخره بازی با اهنگ و بدترین رقاص دنیا بودن تنگ میشه.دلم برای اینک وانمود میکنم ی یوتیوبرم و از خودم فیلم میگیرم و راجب چیزای مختلف انگلیسی حرف زدن تنگ میشه.دلم برای کراشای جذابم تنگ میشه...دلم برای مرموز بازی جلو افراد تنگ میشه و خندیدن بشون که اینقد جلو من رسمی برخورد میکنن چون فک میکنن من خیلی ادم مغرور و شاخیم ولی درحقیقت من کاملا برعکس این حرفام...دلم برا اینکه اصا چیزی از من نمیدونن و من تو دلم کلی بشون میخندم تنگ میشه.
دلم برای اون ادمی که هیچوقت بش نرسیدم تا بالاخره قلبم فراموشش کرد تنگ میشه.
خلاصه...دلم تنگ میشه...همین!برای اولین بار پ.ن نداریم :D

 

  • وهکاو --

از اون قسمت چایی به بعد یاد فیلم طعم گیلاس استاد کیارستمی افتادم

دیالوگاشو یادم نیست فقط چیزی که تو ذهنمه رو می‎نویسم (اگه دوست ندارید هم نخونیدش)

 

 

یه نفر توی طعم گیلاس تعریف می‎کنه که یه روز تو جوونیاش خسته می‎شه و تصمیم می‎گیره خودکشی کنه. تو تاریکی هوا یه طناب بر می‎داره و می‎ره پای یه درخت توت که خودشو دار بزنه. چند بار طنابو می‎ندازه بالا و گیر نمی‎کنه واسه همین می‎ره بالای درخت تا خودش طنابو ببنده. اونجا چشمش به توت می‎افته. یه دونه می‎خوره می‎بینه خیلی خوشمزه ست. همینجور شروع می‎کنه به خوردن تا اینکه آفتاب در میاد و کم کم چندتا بچه میان و بهش می‎گن درخت رو تکون بده تا اونا هم توت بخورن. خلاصه که همه توت می‎خورن و اونم توت به دست می‎ره پیش زنش. آخرش هم می‎گه «رفتم خودکشی کنم، توت چیدم اوردم. آقا یه توت ما رو نجات داد!»

بعد یه کارکتر دیگه به اسم آقای بدیعی می‎پرسه که بعد اون مشکلاشون حل شد؟

اون آقا اولیه هم می‎گه:« نه فکرم عوض شد... قطع امید کردی؟ حالا دیگه نمی‎خوای طلوع رو ببینی؟ غروب رو ببینی؟ ستاره ها رو ببینی؟ مهتاب رو ببینی؟... می‎خوای از طعم گیلاس بگذری؟ نگذر. من رفیقتم، می‎گم نگذر...»

می‎دونم خیلی دیالوگا رو تغییر دادم ولی حافظه م بیشتر یاری نمی کرد‎

چه قشنگ بود:)) مرسی رو تین کامنت گذاشنی
این چن روز خیلی ناامید شده بودم، باعث شدی دوباره برم این متنمو بخونم، 

دلایل من:اهنگام.یوتیوبرا.رفیقای کمی که دارم که توهم جزوشونی.سریالا مخصوصا فرندز.من هنوز نرفتم لس انجلس یا ژاپن.

هت افتخار میکنم که تونستی بس کنی.

س چرا ما نفهمیدیم؟؟؟چرا نگفتی؟؟البته همیشه استین بلند میپوشیدی نمیدونم..ولی تو؟؟؟امکان نداره وات د فاک تصوراتم نابود شد:"/

مهسا تو تیغ میزدیدروووووغ

ب نظرم آدم باید صبر کنه و همه کارایی ک دوس داره رو انجام بده
و وقتی بج ایی رسید ک فک کرد اره دگ من اونیم ک میخوام من چیزایی ک خواستمو دارم
نباید صبر کن تا مثل ی گل ک ی اوج زیباییش رسیده بپوسه
باید وقتی کارش تموم شد خودشو بکشه ن ک منتظر بشه طبیعی بمیره
خودکشی(بعد اینکه چیزی ک خواستی شدی و حس کردی وقتشه) حماقته؟

فک نکنم
وقتی واقا دگ چیزی نمونده ک بخای ازش لذت ببری
خوشبختانه هنو لذتام تموم نشدن

بنده زندم تا کمیک درست کنم و جادوگری کنم :|| هر وقت فکر خودکشی به سرم میزنه به خودم میگم "تو برای کمیکت زیاد وقت گزاشتی حالا میخوای ولش کنی؟؟" یا "پس این همه حرف جادو این کار میکنه جادو اون کارو میکنه چی؟؟"
کلاس اول خیلی بد تر از این بود :|

 او کمیک میکشی!چخوب

وععععع

من هنوز عشق واقعای*ازونا ک تو فف ها و داستانا هس* رو تجربه نکردم...

هنوز مث تهیونگ توی فف ها هات نشدم...
هنوز رگ نزدم
و هنوز یه جونگکوک پیدا نکردم:|....

و بی تی اسو ندیدم ک بشون بگم ک نجاتم دادن


+نسینکشسککمکشسمزک خیلی خوب بود پستت

 انعتفللیثقبصس مرس:)
"دلایل یک کیپاپر برا زندگی"

وبلاگت چقد قشنگه

زندگی به همین چیزای کوچیکه! من هنوز اولین بوسمو تجربه نکردم! من هنوز بستنی خیار رو نخوردم. من هنوز یه گربه دیگه نگرفتم ببینم ویکی باهاش چیکار میکنه. من هنوز با دوست پسرم پاریسو ندیدم! من هنوز با بیکینی ساحل نرفتم! من هنوز تو یه جمع قاطی جرئت حقیقت بازی نکردم! لعنتی! من هنوز سارا ج ماس رو ندیدم. من هنوز هالزیو ندیدم. من هنوز یه سیرک خیلی بزرگ نرفتم! من هنوز من هنوز من هنوز... مرسی این متنت منو نجات داد

 اررر×(×
‍‍ـــــ
من تو جمع قاطی فراوون جرعت حیقت بازی کردم ولی بقیه کارا رو انجام ندادم...هعی
تازه هنو ژاپنم ندیدم×ـ×

من الان گریم میگیره لعنتی.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

I overthink overthinking.

Logic will get you from A to B. Imagination will take you everywhere
علایقم کلاسیک بود و افکارم نو. نتونستم پیش اونا احساس تعلق کنم.
پس نوشتم.
Designed By Erfan Powered by Bayan