۱۰ ارديبهشت

خب راسش فقط این پستو گذاشتم ک روشن کنم چجور فهمیدم بای هستم
خب راسش من از دوران طفولیت خیلی سوالا برام پیش اومده بود
راجب عشق..ک چرا زنا نمیتونن زن داشته باشن؟یا مردا شوهر؟
ولی خب من کلا بچه کنجکاوی بودم راجب همه چی
وقتی خیلی بچه بودم ب دلایلی دخترا زیاد ازم خوششون نمیومد و همه رفقام پسرا بودن
تو مهدکودکمون کلا ی دختر باهام دوس بود ک خیلیم دوسش داشتم(شاید چون تنها دختری بود ک بامن مهربون بود!نمد)
بخاطر همین همیشه دلم میخاس ی خواهر کوچولو داشته باشم(ک از شانسمم داداش از اب درومد)
نمیدونم این دلیلی بود برای بای بودنم یا ن...هرچن خوندم ک از اول تو ژنتیک افراد هس..ولی بنظرم محیطم میتونه روش تاثیر گذار باشه
من از چیزای کیوت و کوچولو و ناز همیشه خوشم میومد(بااینک خودم اصا اینجوری نبودم!)
خوشم میومد بغل کنم اینجور چیزا رو...دوسشون داشته باشم...بهم توجه کنن...یجورایی فانتزیم بود ک با ی دختر خیلی صمیمی باشم(راسش هیچوقت واقا راجب شاهزاده سوار بر اسب سفید رویابافی نکردم!یبار یکی از دوسای دبستانم راجب این موضوعای عشق ک حرف میزد...طرف خ رویایی بود کلا...منم بفکرش افتادم ک برا خودم ی عشق خیالی داشده باشم..ولی اصا از شاهزاده ای ک این ازش تعریف میکرد و دوسامم ازشون خوشش میومد خوشم نیومد.درواقع از بچگی فک میکردم اگه بزرگ شدم ازدواج نکنم و با ی دختر خیلی باهم رفیق شیم دوتایی تا اخر عمر بریم دنیا رو بگردیم!!!
ولی خب چون همه راجب ی پسر رویابافی کرده بودن منم کردم.تا یچیزی برا تعریف کردن داشته باشم
فانتزیم این شد ک ی پسر با موهای سیخ و مشکی خیلی رنگ پریده و قدبلند و لاغر با چشایی ک یکم زیرش گوده بیاد دنبالم...ی شنل سیاهم پوشیده باشه با ی اسب سیاه خیلی باشکوه!بعد منو از دست افسونگرا نجات بده..بعد ک منو ببره ب جنگل من عاشقش بشم و اونم عاشقم بشه و بعد بم بگه"ولی ی مشکلی وجود داره مهسا...من انسان نیسم!"و من بعدا بفهمم ک اون درواقع خون اشام بوده...و بعد اون بخاطر خودم منو ترک میکنه...ولی من دنبالش میرم و بعد مدتها پیداش میکنم...و اونو تو ی جنگ از دست دشمناش نجات بدم و بعد بخاطر اون روحمو بفروشم و بعد منم تبدیل ب ی خون اشام بشم یا حالا هر موجود شیطانی ای...و بعد ما میشیم مث ی تیم دونفره خیلی خفن!ک عاشقم هسیم...
بگذریم ک دوسام بم گفتن تو ب همان داستان ترسناکات بچسبی بهتره!
و خب...اینا فقط فانتزی بودن.و راسش باخودم گفدم یا ی پسر خون اشام پیدا شه منو ببره یا من با ی دختر میریم دنیاگردی(هاهاها!چ خوش خیال بودم)
من اونموقع حتی نمدونسم عشق چیه و راسش اصا علاقه ایم نداشتم ک بدونم
اصا از اول نسبت ب عشق دیدم خیلی خوب نبود نمد چرا
تااینک بهترین ادم زندگیمو یهو ملاقات کردم!خیلی تصادفی
و اون شد بهترین دوست و بهترین همدمم
برای سه سال...بعد سه سال...قضایا تغییر کرد.من خ بچه مثبت بودم اصا از جریانات لزبین و گیو...خبری نداشتم!ماهواره ای هم نداشتیم ک اینچیزارو تبلیغ کنه مامان بابام میگن ماهواره باعث میش بچه ها منحرف و درس نخون شن://
کم کم نسبت ب اون ادم تمایلات عجیبی داشتم...وقتی میدیدم با یکی بیشتر من خوش بش میکنه خیلی اذیت میشدم..فک میکردم ممکنه منو یادش بره و دگ دس از بهترین ادم من بودن برداره!
اصا برام مهم نبود ک بقیه ازم خوششون بیاد..باهام حرف بزنن...بهم پی ام بدن...وقتی ک اون سراغمو میگرف بقیه برا چیم بود؟
و وقتی میدیدمش اون اواخر...دلم میخاس هی بغلش کنم...یا وقتی بغلم میکرد یکم با قبلا فرق داش یجورایی هیجان زده میشدم حتی چنبارم بم گف تو چرا جدیدا اینقد سرخ میشی بچه؟
خودمم نمیدونسم و یجورایی ازین حس جدیدم هم بدم میومد هم خوشم میومد
یبار دگ خیلی پامو از گلیمم فراتر گذاشتم...شب ی خواب دیدم...ی رویا ک الان ب وضوع یادم نیس ولی یادمه تو اون رویا داشتم لباشو بوس میکردم...و بعد بیدار شدم!حسیو ک بعدش داشتم خیلی خوب یادمه!کلی گریه کردم و خیلی از خودم بدم اومد...یجورایی از خودم ک راجب بهترین دوسم همچین رویایی دیدم متنفر بودم..چون یادمه تو خوابم خیلی خوشال بودم
چن وق بعدترشم ک دگ یچیزایی از سکس و اینا حالیم بود خواب دیدم با ی دختری لخت داریم...خب البت جچزییاتو فک کنم ندیدم ولی قطعا کار خوبی نمیکردیم چون وقتی بیدار شدم بیشتر از قبل از خودم بدم میومد
هی سر خودم داد میزدم چرا راجب ی پسر ازین خوابا نمیبینم؟
فک میکردم مریض روانی ای چیزیم...جرعت نداشتم از دوسام چیزی بپرسم
اخرش یروز سرچ کردم"ایا امکان دارد یک دختر عاشق یک دختر دیگر بشود؟"
چیز درس حسابی ای نیومد...ولی شانسم همون شب تو تبای چنلای تلگرام بنر ی چنل همجنسگرایی اومد...و خب بعد من جوین شدم و کلی چی خوندم
خیلی خوشم اومد ازینک همچین ادماییم وجود دارن...پس با ال جی بی تی اشنا شدم و توی گوگل راجبش سرچ کردم و تو سایتای خارجی کلی مطلب خوندم
و بعد ازون فهمیدم...من درواق عاشق بهترین دوستم شدم!البت قبلشم همین حدسو خودم میزدم چون چنبار این تستای روانشناسی عشقو ک دادم اولین کسیک بش فک میکردم خودش بود ولی خب یجورایی...امیدوار بودم حدسم غلط باشه
و بالاخره ...دس کم باخودم کنار اومدم...چنبار با مامانم سعی کردم راجبش صحبت کنم ولی واکنش مامانمو ک هربار مدیدم..اخرش منصرف میشدم
خب...غیر اون میتونم بگم عاشق هیچ دختر و هیچ پسر دیگه ای نشدم و اگ حسیم ب کسی داشتم...فقط ترشح هورمونای نوجوونانه بود.حسی ک باگ و ارور داشت...ی ریگی ب کفشش بود..خالص نبود
دوست داشتن بود...عشق نبود
و بعد ب این نتیجه رسیدم ک...درواقع من عاشق بدن و ظاهر کسی نمیشم...عاشق شعورش میشم..عاشق رفتاراش...عاشق حالتاش!چون درواقع معیارای قیافه اون یجورایی خیلی متضاد معیارای زیبایی من بود!
خیلی تو این حسم ناراحت شدم....یجورایی خیلی بم سخت گذشت...چون اون بااینک ادم باشعوری بود و ب ال جی بی تی احترام میذاش ولی خودش استریت بود و...یپ!
من نخاسم بش بگم...چون ناراحت میش..اگ ناراحت میشد من میمردم باور کنین!پس کاری رو کردم ک خوشالش کنه چون اون چن وقت فقط مایه عذابش شدم...عشق ب این معنا نیس ک به هرقیمتی بدستش بیاری...عشق ینی به هرقیمتی خوشحالیشو بدس بیاری...و خب سعیم کردم دس کم عشقشو فراموش کنم...و اره!عشق فراموش میشه!ولی یادش و درداش ن!اگ میبینین اینقد رو این موضوع حساسم بخاطر اهمیت یاد اونه!میخام همه بفهمن چقد برام مهمه!وگرنه منک ی ادم عوضیم که فقط یمدت با یکی فارغ از جنسیتش میمونه و بعد ول میکنه میره!پایدار نیسم...
بخاطر اینک فهمیدم چون عاشق رفتار یکی میشم ن بدنش...بخودم گفتم بای!و خب چون فقط زن و مرد دیدم تو واقعیت تاحالا عاشق جنسیتای دگ نشدم نمد!
یادمه تو استوری اینستام(پیج قبلیم ک تازه سه کا فالوور داش)کام اوت کردم!و خیلیا دیدن...چ غریبه ها چ اشناها!
خب برام خنده داره خیلیایی ک الان بیوشون رنگین کمونیه و موهاشون از ته زدن و همه هم از دم یا جی اف دارن یا کراش گرل اون زمان کلی پشتم حرف زدن...بم خندیدن...مسخرم کردن..پشتم گه خوردن
تویی ک الان بمنم شک کردی خیلی سرزنشت نمیکنم چون این دنیا اینجوریه ک هرچی زود ترند میشه میرن سمتش حتی اگ دیروز اونو مسخره کرده باشن...من خودم حتی اونایی ک میشناختم یزمانی ال جی بی تی رو مسخره میکردنم ب هیچی متهمشون نمیکنم!شاید تازه کشف کردن گرایششون!شایدم توهم باشه بقول ت..کسی چمیدونه!مگ من و تو کی ایم ک بخایم قضاوتشون کنیم؟!
مگ ما حقایقو میدونیم؟داستانای هر کاراکترو میدونم؟داستانای سوم شخص مفرد و دوم شخص جمع رو میدونیم؟ما هیچی نمیدونیم!فقط حدس میزنیم ولی حدسمونو وقتی میبینیم داره حال یکیو خراب میکنه نباید ب زبون بیاریم!این چیزیه ک تلاش دارم بگم بت
حالا تو تا صب کامنت بزار و مسخرم کن...منم تا صب پنهان میکنم یا حذف!خود دانی!