۹ ارديبهشت

های بچ
این اخیرا ی موزیک ویدیو دیدم مال همی تین سلبا
فک کنم عاشقش شدم!یجورایی عاشقانس ولی احساس میکنم عاشقانه بودنش خ با روحیاتم جور درمیاد
جوریه ک صدبار نگاش کردم و حسابی دقیق شدم و تک تک حالاتو درنظر گرفدم.میدونم فق ی موزیک ویدیوعه ولی هرچن وق یبار ی موزیک ویدیوهایی یهو همچین تاثیراتی روم میذارن لینکشم اینه روش کلیک کن: http://www.namasha.com/v/8eYg1rDL
ی اتفاق نسبتا خوشایندم افتاد
فک کردم همه کتابایی رو ک بابام برا تولدم خریده بود رو خوندم...حدود ی میلیون تومن کتاب خریده بود://
نمد چرا انقد زود تموم شدن
بعد یهو متوجه شدم ی مجموعه سه جلدی امیلی رو نخوندم هنو
نویسندش همون نویسنده ان شرلیه...اینم یچی تو مایه های ان شرلیه هرچن من ان شرلی رو بیشدر دوس داشتم
منظورم کتاب نیس...اگ از لحاظ کتابی بررسی کنیم امیلی بهتر از ان شرلی بود ولی از لحاظ کاراکتری...ان شرلی رو بیشتر دوس داشتم!
راسی دارن مجموعه ان شرلی رو بازسازی میکنن سریالشو...بنظرم این بازیگر جدیدا خ بهترن من فق ی تیکه کوچیکش ت یوتیوب دیدم و عاشقشون شدم
الانم زدم رو دان داره دان میش سریاله0-0(the end of the fucking world بیچاره!انگار وقت نمشه ترو ببینم)
و قسمت ناراحت کننده ماجرا اینه ک هر سه جلد رو در عرض یکروز و نیم تموم کردم:")شایدم کمتر چون باید هی میرفدم کلاس و ریاضی حل میکردمو ...
ولی اشکال نداره امیلی واقعا یه کتاب فوق العاده بود مطمعنم تا چنروز مزش زیر زبونمه...تازه اخر هفته ها برا من پر اتفاقه ک باعث میش حوصلم سر نره و کلی ادم میبینم...پس جای نگرانی نیس!
گیتارمو نسبتا خوب زدم...البت ن خیلی خوب!یجای کار اشکال داره..یجای کار باعث میش اکوردام خوب صدا ندن و استادمم غیر مستقیم گف...انگشتات ضعیفن...
نمد...ایکاش انگشتام قوی بودن اونوقت دگ مناسب گیتاریست شدن بودم.چرا هرکاریو ک خیلی دوس دارم توش استعدادم ب اندازه اون کارایی نیس ک دوس ندارم؟
خب این جملرو بقول مامانم از سر ناشکری گفدم...فوتبالو اواز خوندن رو خ دوس دارم و توش استعداد جالب توجهی دارم..ولی ای کاش گیتارم همینجور بود.
راسی ی خبر داغ...ی دختر جسورتر و انقلابی تر و کله خر تر...و بقول مامانم نادون تر از من تو فامیلمون یافت شد
راسش من تاحالا ندیدمش دختره رو..بما نزدیک نیسن
قضیه این بوده دختره تو خونه تنها بوده...بعد خونه اتش سوزی خفیف گرفته و دختره فرار کرده از خونه...ب خونه اسیب خاصی نرسیده.
ولی دختره فرار کرده!ینی اتش سوزیم کار خودش بوده...الان چن روز میگذره ک پیداش نکردن
ردشو گرفدن و ظاهرا رفته تهرااااان!دگ بعد اون اثری ازش ندارن
دختر فراری...هیییی
منکه تو هربحثی راجب دختره انجام میش طرف دخترم..میگم تقصیر خانواده بوده..خب برا فرارش قطعا دلیلی داره
و مهمترین دلیلم خود خانوادس
بهرحال یکم عذاب وجدان دارم چون ی کاراکتر فراری خلق کردم و باهاش داستان نوشتم...البت هنو ننوشتمش
تو ذهنم نوشتم و بطرز خفناکی خفن شده
نمدونم...من از بچگی نوشتن تو خونم بوده.از همون بچگی متنام بیش از حد ادبی بود
کلی داستان تو ذهنم نوشتم
خیلیاش چن جلدین
ولی نمتونم...تایپشون کنم یا بنویسم...
چون..گشادم!
خب دلیل دقیقش این نیس...راسش ی دلیل دیگش اینه ک میترسم داستانام اونقد ک بقیرو شوکه میکنه...ناشرا و ویراستارا رو شوکه نکنه
ای کاش جسارت امیلی توی داستانو داشتم و از برگشت خوردن کارام نمیترسیدم...ولی من نمخام کارام برگشت بخورن
یبار نویسنده موردعلاقمو دیدم و اونم خ از من خوشش اومد
بخاطر همی چنتا از کارامو قرض گرف و بعدا ک بهم برشون گردوند...کلی نقد بود!
مثلا:مورچه ک دندون نداره عزیزم؟داره؟مورچه ب محض ک بخوره تو اب فوری میمیره
دلم میخاس تیکه تیکه کنم کاغذو.خب شاید داستان من تو ی دنیایی اتفاق افتاده ک مورچه هاش دندون دارن و یکم شنا بلدن!
البت اون نویسنده واقع بینی بود و یجورایی تاریخ نویس بود.کتاب مردی که سبز بود راجب کوروش کبیر نوشته بود
تو دنیای رویایی من جایی نداشت
قبلا خ ادبی مینوشتم..طوریک معلمام بشوخی میگفدن تو زمان قدیم بودی جای سعدی و حافظ میشدی
ولی الان خودمو عادت دادم روون تر و عامیانه تر بنویسم...
ولی هنوزم خیلی جمله ها توی ذهنم ادبی و زیبان
از دبیر ادبیات امسالمون متنفر بودم
از داستان و اثر ادبی هیچ چی حالیش نبود..البت همیشه بیستم سرجاش بود و اونم از دبیر سختگیری مث اون بیست گرفتن خیلی بود
ولی این بشر دیوونه کارای طنز بود!خب من اگ ی متن خ طولانی بنویسم میتونم بعضی جاهاش خوشمزه بازیایی دربیارم
ولی ن توی ی انشای ی صفحه ای!همش از غم و تلخی ینویسم...نوشته هام اشک در ارن!ی نوشته کلاس پنجم نوشتم ک دخترخاله و مامانم احساساتی شدن و گریشون گرفت...ولی حتی طنزامم تلخن!
نمدونم...واقعا میخاسم اون برق چشمی ک موقع شنیدن کارای طنز تو چشاش بود رو موقع شنیدن کارای منم تو چشاش باشه..
ایشالله دبیر امسالمون دگ طنزپرست نباشه!
بهرحال امیلی یجورایی شیرم کرده ک یکی از داستانامو تایپ کنم.ک البت خیلی فک کنم طول بکشه
فک کنم چهارصد صفحه هم بکشه!
ولی اندفه دگ نمخام از چیزی بترسم یا بابت چیزی نگران باشم
خب همین!بای بچ
------------------------------------------------
پ.ن:کتاب ان شرلی یا امیلیرو خوندین؟بنظرتون چجور بودن
پ.ن2:اهل کتاب هسین؟
پ.ن3:اسم سریال جدید ان شرلی anne with an e هس