what happend

Related image
های...مای بیچز!
خب من برگشتم
راسش فک کنم موثر بود
اینک کاملا خودمو پاک کردم تا دوباره یکی بیاد رنگم کنه
فقط الان...حس میکنم این رنگ من نیس
ولی خب زمان میبره
مشکل من شکست عشقی نبود...خانوادم نبودن...دوستام و درسام نبودن...
من خودم مشکل بودم!و میدونین...مردم معمولا بعد از یکم دست و پنجه نرم کردن با مشکلات...بالاخره خسته میشن و تصمیم میگیرن صورت مسئله رو پاک کنن//از مشکلاتشون فرار کنن...و منم همون صورت مسئله پاک شده بودم!
خب میدونستم ی مرگیمم هس...فقط خودمو گول میزدم و هرشب رو استیک نوتام جمله های مثبت مینوشتم و میچسبوندم ب اینه اتاقم تا فردا صبحش ببینم و روزمو بخوبی شروع کنم.ولی اون دختر توی اینه با اون قیافه نکبت و باخباثتش بم پوزخند میزد و میگف:داری کیو گول میزنی؟ ...سعی میکردم بش توجه نکنم ولی خوب...تصویر اون خیلی بزرگتر و پررنگ تر از اون استیک نوت زرد رنگ پریده کوچولو بود...نمیشد ندید گرفتش!
یادم نیس از کجا شروع شد...فقط یهو شروع شد و دگ نتونستم با اون حس بجنگم...و خب اون حس برمن پیروز شد!بهرحال من ی بازندم...بار اولی نیس که کسی یا چیزی برمن پیروز میشه...دگ نمیتونسم اطرافیانمو تحمل کنم.نمیتونسم بشون لبخند بزنم...سربه سرشون بزارم...حتی نمیتونستم رو درسام تمرکز کنم...یا کتاب موردعلاقم...یا فیلم!یا اهنگ!
وبمو بستم...چون یهو میومدم و توش نوشته های احمقانه میزاشتم...دگ زنگ تفریح نشستم تو کلاس...کاملا تنها!سرمو میزاشتم رو میز...و خب...حق بامن بود.کسی واقا اهمیت نمداد...
چن وقت پیشش چنتا از دوسای خارج از مدرسم باهم برنامه ریختن برن بیرون و بمن نگفتن...خب من فک کردم شاید برای اونا زیادی کسل کنندم.تو تختم نشسته بودم و استوریاشونو دیدم.خیلی عصبی شدم یهو! این شد ک منم استوری کردم "چقد بده که دوستات فقط وقتی یه درامایی برا تعریف کردن داری بیان پیشت!"
بعدش فهمیدم ک سوتفاهم شده و دوتایی با دوس پسراشون رفتن بیرون(ازین دیتای چن نفره:/)و بخاطر این بمن نگفته بودن چونک من ب این جریانات علاقه ای ندارم و کلا اجازشم ندارم با پسر که مامان بابام نمیشناسن برم بیرون
و بعلاوه اینک احساس حماقت میکردم بخاطر این قضیه یکی از دوسام ت مدرسه این چن وقت عین ی جنده عوضی رفتار میکرد...بعد مدتها نشستم کنارشون...هی چشاشو میچرخوند و چن وقت پیششم بهمون گفته بود بخاطر این مث قبلاها مهربون نیس باهامون چون الان دگ میتونه دوسای جدید پیدا کنه و حدس بزنین چی؟منک اصا هیچ دوست جدیدی ندیدم همه وقتشو تو دسشویی مدرسه میگذروند یا میومد پیش ما و عین ی بچ رفتار میکرد...این نظر من نبود نظر همه بود!بخاطر همین بش گفتم:خب اگ واقا اذیت میشی کنار ما انقد چشات نچرخون مشکلی داری برو یجای دگ یا همون دسشویی با دوسای جدیدت وقت بگذرون!(هنوز نمیفهمم چجوری کل زنگ تفریحو خودشو تو دسشویی حبس میکنه بو کثافت واقعیرو میده دسشوییامون!)
و حدس بزنین چیکار کرد؟بابت توصیه مفید من ک خودمم انجام میدم هروق از دس کسی عصبانیم ازم تشکر کرد؟
خیر!لحن صدای منو تقلید کرد و گف:اوه اره تو الان اینجا رییسی که بمن بگی برم گمشم یا ن؟اوه نکنه میخای بابت اینکارمم استوری بزاری اینستات؟
کل قضیه کاملا احمقانه بود...و بعدش ب یکی از دوسام بخاطر این گفته بود اینکارو کرده چون دگ نمخاس توسری خور باشه و guess what?من کسی بودم ک کل سال پیش بش میگفتم یاد بگیر ب بقیه جواب نه هم بگه و انقد باهمه مهربون نباشه تا ازش سواستفاده کنن!این بشر مشق همرو انجام میداد انگار وظیفش بود و میزاشت هربلایی میخان سرش بیارن!و حالا با کسیک هیچوقت ازینکارا در حقش نکرده عین ی جنده رفتار میکنه!!
از قبلتر این قضایا حال بدم شرو شده بود...همش تو مغزم صدا بود واقا نمیتونسم ملتو تحمل کنم ...یکم سخته هم حواست ب طرف باشه چی میگه و مغزتم یریز واسه خودش ور بزنه...پسر!ی هفته پشت هم ن ناهار خوردم ن شام!اصلا نمتونسم تحمل کنم و همچین وعده های بزرگیو بخورم...فقط یکم صبحونه میخوردم بزور چون نمخاسم معدم سرکلاس قار و قور کنه.
و بالاخره...اخر هفته...حمله عصبی کردم.تا حالا برام اتفاق نیفتاده بود.فقط حس کردم حالت تهوع دارم.میخاسم برم دسشویی ک خوردم ب مامانمو...دگ بعد ازون چیزی ک یادم میاد اینه که تو بیمارستان دراز کشیده بودم و یکی داشت فشارخونمو اندازه میگرف!
اونجوری ک بقیه بعدا برام تعریف کردن ظاهرا یهو شروع کرده بودم داد و فریاد و فحش دادن و سرمم دوباره تو دیوار کوبونده بودم و اونقد گریه کرده بودم تا بالاخره بیحال شده بودم. و منو برده بودن بیمارستان سریع!
و بعد بیمارستان برام کنتاکی و چیپس خریدن و مجبورم کردن بخورم(فک کنم موثر بود!بعد مدتها حس لذت چشیدم!)
و چنروز بعدش مجبورم کردن برم پیش روانشناس...راسش واقا نمخاسم برم پیش روانشناس...میترسیدم اونایی ک بقیه میگن...اون برچسبا درست باشن!
و خب بعد کلی سوال پیچ شدن...تشخیص داد ک من....مبتلا ب سندروم آسپرگر خفیف و سینستزیا هسم!
راسش سینستزیا رو خودم متوجه شدم بودم ولی نمخاسم قبولش کنم چون...واقا بنظر عادی میاد حتی قبل ازینک بفهمم چی هس فک میکردم یچیز عادیه همه اونایی که تخیلشون بالاس همینجورین!
و راجب اسپرگر هم بعدا پست میزارم دگ خیلی طولانی شد...الان حالم یکم بهتره...دارم موسیقی درمانی میشم و بنظر...موثر بوده تقریبا!فلا دارم سعی میکنم برای روزام ی روتین داشته باشم...امروزام قراره با دوتا از بهترین ادمایی ک حالمو واقا خوب میکنن(یا شاید تنها ادمایی ک حالمو خوب میکنن:/)برم بیرون!
و روزی ی فیلمم میبینم...سرک کشیدن تو زندگی بقیه توسط فیلما یکم حواسمو پرت میکنه.و خوشبختانه بهتر از قبل میتونم رو درسام تمرکز کنم...و تو گیتارمم خیلی پیشرفت کردم!
و خب...اتفاقای بدم زیاد افتاده...چن نفر که فک میکردم اهمیت میدن...اهمیت ندادن!و خب یکم ناامید کننده بود
و خیلی ممنون از زد!ک حواسش بود...واقا خیلی دوست دارم!زیاااد!قد یعالمه شکلات کیت کت!(منظورم ی مقدار خیلی زیادشه مثلا کل کیت کتایی ک تاحالا بوجود اومدن و قرار بوجود میان و درحال حاضر وجود دارن)
 
مامانم یبار کنترلش از دس داد و تو روم گف:روانی!و اینک چرا باید ی دختر روانی مث من داشته باشه
ولی درعوض بابام درکم کرد و باید بگم رفتارش باهام فوق العاده شده!ای کاش میتونسم این وضعیتشو تافت بزنم تا دگ تغییر نکنه!
خب...فلا دگ چیزی نمینویسم...برم یکم شیمی بخونم...بای!

 

  • وهکاو --

دقت کردی هرچی مشاور مدرسه هست(یا اونایی که من دیدم) گهن؟بدم میاد به همه نسبت بدم ولی در این مورد واقعا نتونستم جلوی خودمو بگیرم

من یکی از مشاورام ادم خوبیه
ولی اره بقیشون ریده مان بودن

میدونم اسکیزو نداری اسپرگرو گفتم
اره ولی یه تناقضاتیم دارن
مثلا اسپرگر منطقیه و از چیزای علمی و اینا بیشتر خوشش میاد ولی اسکیزوفرنی چیزای هنری و انتزاعی ولی برعکسشم میشه
نظر تو چیه
+
جا میل

حقیقتا تو بعضی چیزا برام بهتر بود البت پیش هرمشاوری نرو
مثلا نخستین برامن افتضاح بود پیرخرفت احمق:||

دبیرستان خیلی تخمیه

:)) هرصب قبل رفتن بش اهنگ highway to hell برام تداعی میشه

اتفاقا این رازدارایی که براشون مهم نیس رازدارای خوبی هستن
به نظر من چون براشون مهم نیس کی وضع بهتر یا بدتری از خودشون داره و کلا ادمای راحتین

این که روتینات بهم میخوره اذیتت نمیکنه؟

والا سابقا ک خ کلافم میکرد:||ولی کلا از وقتی بیای دبیرستان ب روتینای جدید عادت میکنی

میخوام منم شجاع باشم
کلا تو مجازی فقط با دو نفز مشکلاتمو درمیون گذاشتم
تو واقعیتم خیلی به ندرت

اره جسارت تو اینجور موارد باعث راحت شدن خود ادم میشه
البت تو اینم باید احتیاط کرد ادم باید همیشه رازایی رو فقط برا خودش داشته باشه
منم هسم اگ خواسی،زیاد ادم درستی نیسم ولی رازدارم شایدم چون کلا برام مهم نی اینجورم:-/

مهسا یه چیزی بگم؟
دوس دارم بغلت کنم

 چ کاوایی*-*!

در جواب خصوصی:
رسپریدن فقط 4بار مصرف کردم فک کنم و خودشم برام بیشتر این ننوشت"ینی سری بعدش برام ننوشت اینو"
داروهایی ک تااخرین باری ک رفتم باید مصرف میکردم"ک سرخود ول کردم و نامنظم مصرف میکنم الان و مامانمم داره خرخرهمو میجوه" اینا هستن:فیلوکستین/دیفن هدرامین/کلوزاپین
نوروفیدبک هم چن جلسه رفتم
و اره امسال رو پرونده مدرسم اینو هم گذاشتن ولی فک کنم فقط مدیر و یکی از مشاورای مدرسمون میدونن

این دختره ای که اول پست راجبش گفتی همون درسا هست که تو مدرستونه؟اگه اونه وات د هل.بیشتر به نظر میومد اون داشت رومخ تو میرفت تا تو بهش زور بگی

 اره منو مظلوم گیر اورده بودن

خوبه نوشتی زیاد دوست نداری راجبش حرف بزنی بازم سوال پیچت میکنن.

جق چی ب سر جماعت اورده

بهش بگو همه ادما چیز غیرنرمال دارن اشکالی نداره

 زیاد برام مهم نیس چی فک میکنه

موسیقی درمانی؟؟ واسه چی دقیقن.همینجوری از رو کنجکاوی میپرسم =)
برات موسیقی اروم میذارن میزارن؟جالبه برام چون نشنیده بودم کسی از اطرافیانم بره موسیقی درمانی=/
راستی سینستزیا ک بیماری نیست مامانت میگه روانی

موسیقی اروم ک ن...ی فرکانسای مخصوصه ک توش کدای مخفی داره ک رو ناخوداگاه مغز تاثیر میذاره
مامانم بخاطر اسپرگر و اون تشنجه بم گف روانی
درکل چون نرمال نیس دگ
مامان من بنظرش هرچیز ک نرمال نباشه روانیه ک خب سخت در اشتباهه

فان نیست
میخوام ببینم زاویه نگاهتون چیه تا بتونم بهتر درک کنم

من واقعا دوس ندارم راجع این چیزا صحبت کنم. خصوصا سینستزیا ک افسردگی هم میاره ... همه طوری رفتار میکنن انگار چیز فانیه .

یچیزیو بگم؟
فک نکنم سینستزیا برا من اونقد مشکل بزرگی اورده باشه
ینی یوقتایی ک خ فکرم شلوغ و اشفتس حس بدتری دارم .ولی وقتی ک فکرم ارومه یجورایی چیز سرگرم کننده ای هم هس
من قبل ازینک بفهمم یجور چیز خاصه..فک میکردم همه ادمایی ک تخیلشون بالاس اینجورین

به هرحال من دور و برم کسی رو ندیدم اسپرگر داشته باشه مهسا اگه میخوای راجب اسپرگرت پست بذار قضاوتت نمیکنم
همینطور تو یاسی

چ جالبب. سینستزیا رو از کجا فهمید؟

 فک کنم موقع حرف زدن راجب چیزای مختلف فمیده بود
سینستزیا رو جلسه دوم فهمید البته

ی سوال تو تستش چی ازت پرسید؟

میخاسم ی پست راجبش بزارم ولی خلاصشو تو کامنت بت میگم
اولش کلی راجب زندگیم باید باش حرف میزدم
گفت اتفاقایی از زندگیت برام بگو ک خیلی یادته...چخوب چ بد
بعدش همین ک تاحالا قصد خودکشی داشتم یا ن رو ازم پرسید(ک داشتم)
چنتا متن پرینت شده از کتابای مختلفو گذاشت جلوم و بم گف متنی رو ک از نظرم جالبتره انتخاب کنم...بعد راجب علایقم پرسید و اینک وقتای بیکاریم چکار میکنم...بعدش راجب اینک اگ حوصلم سربره و هیچ چیزی دم دسم نباشه چکار میکنم ازم پرسید...چنتا محاسبات ریاضی بم داد و زمان گرف تا حل کنم:/راجب دوستام ازم پرسید ک چنتا دارم و منم برای اولین بار تصمیم گرفتم حقیقتو بگم ک درسته بنظر میاد خیلی دوست دارم ولی فقط یکیشونو دوستم میدونم
ازم پرسید چرا زیاد از اجتماع خوشم نمیاد...و راجب صداهای تو سرم..ولی راجب صداها زیاد سوال پیچم نکرده تاالان چون فک کنم فمید دارم اذیت میشم
چیزای دیگ هم پرسیده اینا نصف بیشترش بود

ولی درکل برای ادمایی ک حرفی ندارن ک توشون بمونه دلیلی نداره وب بزنن. ماها ک حرفامون زیادن تو نت میگردیم اینطور. راستی استایلتو خیلی دوست دارم. ب دو سه تا از دوستام نشون دادم و اونام خوششون اومد.

تنکس
چ خوش سلیقه!

اینکه خیلی وقتا وقتی که سکوته صدای جیغ میشنوم یا اینکه یهویی میزنم زیر گریه به نظر خیلیا خل ام ولی مشکلی نیست فقط برا "جلب توجه"عه!

من کلی سال سکوت کردمو حالا بعد اینهمه مدت دگ خود ملت دارن بهم میگن یچیزیته
ولی هنو بعضی ناشناس میان میگن ن تو چیزیت نیس دروغ میگی

بیخیال با یه عالمه چیز بزرگتر از اینا تا الان دست و پنجه نرم کردم. اسکولیوز گرفتم و مادر و پدرم تا مدتها نفهمیدن و اهمیت ندادن... بیماری روانی کلا به نظرشون وجود نداره!

بیخیال این دوست(یا دوستانی) که بدون اسم تو وبا کامنت میزارن... یه تختشون کمه و خیلی خیلی کسخلن بنابرین بیایید همگی به عنمون بگیریمشون...

دیقا
دگ حوصلم سررف جوابشو دادم اخه ضایعم شده هنو حرف خودشو میزنه
هی کامنتاش پنهان میکنم هی دوباره کامنت میده جوابی نداری ک پاک میکنی:/

اره چونکه من تو بین خواب و بیداری داشتم با شماها حرف میزدم و نمیفهمیدم چی میگم . طبق معمول بعدا فهمیدم چ گوهی خوردم... بیخیال از این کارا زیاد میکنم... بعد تا به دست و پای ملت نیفتم ول نمیکنم:/

خیلی خوشالم ک برگشتی :")

 منم خوشالم ک برگشتم هرچن نمدونم کی ای :D

اسپرگر همون اتیسم خفیفه
بعد وقتی اسپرگر خفیف باشه دیگه جزو طیف اتیسم نیست
کم زر بزن - _-

اسپرگر با اتیسم کاملا فرق داره
اره وقتی شدیدتر باشه خیلیا با اتیسم اشتباش میگیرن ولی فرق دارن واقا
خانم روانشناس پیشنهاد میکنم هروقت دست کم لیسانس روانشناسیتو گرفتی بعد بیا برا من سخنرانی کن:/چنتا متن ازین چنلای روانشناسی خوندی دلیل نمیشه بیا نسخه بدی و بساط روانشناسی راه بندازی و بقیرو قضاوت کنی

یه پیشنهاد یا هرچی این یاروی فاکی رو واقعا به چپت بگیر اینجا وب توعه دلیلی نداره برای همچی توضیح بدی تو میخوای ما تورو اینطوری ببینم الکی یا واقعی و ما هم اینطوری میبینیم واقعا باید بکشه بیرون

منک بیکارم یکم جوابش میدم
حرفای اونک چیزیو تغییر نمیده فقط کامنتامو بیشتر میکنه

زد دختر خیلی خوبیه. هوم... مهسا. بهت ک گفته بودم سینستزیا دارم. اسپرگر هم یدور تو وبم گذاشتم ک دارم. نمیدونم چی بگم. ب نظرم میاد از دست من ناراحتی. هعی... خودمم یکم خل میزنم دوس ندارم ب دست و پای کسی بپیچم... امیدوارم حالت بهتر شه و سال خوبی داشته باشی. زندگی سخت میشه گاهی.. خیلی سخت. متشکرم ک بودی موقعی ک باید میبودی پیشم‌. خوشحالم ک برگشتی. فلا

 اگ اسپرگر داری فک کنم باید بری روانشناس چون تنهایی باش دس و پنجه نرم کردن فقط اوضاعو بدتر میکنه
من یذره حقیقتا اونروز از دستت ناراحت شدم ولی الان نیسم اخه درحدی نبود ک بخاد ازت بدم بیاد:/
دوست:

چیزی به اسم سندرم اسپرگر خفیف نداریم دوباره از خودت کس گفتی - _-
حالا خوبه از بین اون علائم اسپرگر که تو خصوصی گفتم هیچ کدومو نداشتی

علائم؟اون تستی ک از من گرف سوالاش کاملا متفاوت از سوالایی بود ک تو ازم پرسیدم
سوالایی ک تو ازم پرسیدی بیشتر شبی اسکیزواکتید بود
سندرم اسپرگر خفیف داریم :|چیزیه ک هم میتونی سرچ کنی راجبش
و هم میتونم اسم روانشناسمو بت بگم بری پیشش ازش راجبش بپرسی
(منظورم از خفیفرو امیدوارم گرفته باشی:|بعضیا هستن اون علائم رو مثلا از یک تا ده همیشه ده نشون میدن،بعضیا کمتر،و ب مواقع هم بستگی داره )

امیدوارم همیشه همینجور برا گذر از مشکلاتت قوی باشی و بعدش ب موقعیتی ک میخوایش برسی(:

گاد تو خیلی قویی ای فقط میخوام اینو بهت بگم چون خودم اصلا نمیتونم مقاومت کنم با یه کلمه به قرص نیاز پیدا میکنم این خیلی خوبه میتونی باهاش کنار بیایی!
و خیلی خوشحالم که برگشتی لاو یو تو دختر*-*

لاو یو مور!!!
قرص ارام بخش تو این مواقع فق یبار خوردم چون دلم نمخاد ب چیزی وابسته باشم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

I overthink overthinking.

Logic will get you from A to B. Imagination will take you everywhere
علایقم کلاسیک بود و افکارم نو. نتونستم پیش اونا احساس تعلق کنم.
پس نوشتم.
Designed By Erfan Powered by Bayan