its my bday bishes!

خب دوستان بالاخره منم شونزده سالم شد:))) 
حقیقتا اخرین جشن تولدی ک گرفتم مال تولد دوازده سالگیم بود...بعد ازون دگ نگرفتم
نمیخام خیلی دیپ باشم و اینا...ولی خب انگار داری هرسال ازینک یسال ب مرگ نزدیکتر میشیو جشن میگیری!
اگ هم باهمین فلسفه جلو بریم که شاید یکی مرگرو دوس داره....خب چرا خودکشی نمیکنه؟
یا اگ بگیم از جریانات بعد مرگ میترسه...خب اینک بدتره که ندونی کی میمیری؟بلاتکلیفی زندگیتو جشن میگیری ک چی بشه؟
خب شاید بگین فقط ی جشنه و مهسا تو که مخالف شادی نبودی!
ن مخالف شادی نیستم همچنان!شایدم فقط دارم دلیل تراشی میکنم چون از جشن تولد خوشم نمیاد...نمیدونم چرا
ولی امسالرو ی دید خوشبینانه ای بش دارم
البت درسته ک سگ برینه تو تولدی که دو روز بعدش امتحان دینی داری ولی مثبت فکر کنین!میتونس امتحان فیزیک باشه و من انقد بیکار نباشم که بیام وب پست بزارم یا از خودم فیلم بگیرم بزارم استوری اینستام ب مناسبت تولدم یا تبریکای تولدا رو جواب بدم یا اصا برا خودم اینهمه راجب تولد فلسفه بافی کنم!
رشته کلام از دسم در رف باز...بنظرم شونزده عدد خوبیه چون که یجورایی ادمو یاد ترکیب ابی و بنفش گلکسی خیلی جذابی میندازه(از مجموع ترکیبای موردعلاقم!)برعکس پونزده ک یجورایی زرد و کرمی کسل کننده ای بود...بد نبودا...فق خیلی بیخود و رندوم بود
و مگ میشه عاشقای عددای مضرب هشت نشد؟من واقا میمیرم برا عددای مضرب هشت(همین انگولک بازیا رو درمیارم بم میگن چرا نمیری رشته ریاضی؟غافل ازینک منو ریاضی مث دوقطب همنامیم...قطب های همنام یکدیگر را دفع میکنند!)
اولین بار تو هشت سالگی مسیر زندگی هشت سال بعدمو تعیین کردم و برای خود هشت سال بعدم نامه نوشتم و قرار شد که من شونزده ساله هم برای من 24ساله نامه بنویسه.
میگین چرا هشت و مضرباش؟ جواب:چون من میگم! به همی راحتی و خودخواه گونانه!
خلاصه اره دگ...قراره سال خاصی باشه امسال و اتفاقا موقعشم بود چون تو بد بلاتکلیفی ای گیر کرده بودم و نمیخواسم زیر قول و قرارم با مهسای هشت ساله بزنم.الان دگ دینی بش ندارم...هرچی گف گوش کردم و تو مسیری که اون گف قدم گذاشتم...
به هرسازی که زد من رقصیدم
حالا وقتشه قوانین خودمو برای هشت سال بعدم وضع کنم...امیدوارم بازم موفق بشم
هرچن که مهسای هشت ساله ی جعبه یادگاری هم برام گذاش که توش ازون میز پلاستیکیاس که وسط پیتزا میزاشتن و یمدت جم میکردم و چوب پنبه سر بطریا و کلکسیون صدفاش و چنتا یادداشت بچگانه ازونایی که تو دبستان با بچه های ردوبدل میکردیم...هرچن ک دورشون انداختم چون کپک زده بودن سر ی اتفاقی که بخاطر شمعایی بود ک خودم ساخته بودم و پارافینش خراب شده بود(نامه هارو نگه داشتم)
بعدا احتمالا نامه ای ک تو هشت سالگی برا خودم گذاشتمو میزارم وب...
یادگاری خاصیم ندارم برا هشت سال بعدم...اون عادت قدیمی کلکسیونری یا ب عبارتی اشغال جم کنی از سرم افتاد یا مجبور شد بیفته چون مامانم تقریبا همشونو بعد یمدت بدونکه بمن بگه میندازه دور!(همچین جایی زندگی میکنم و هنوزم افسرده نیسم و باید بخاطر این بم جایزه ای مدالی...تقدیر تشکر خشک و کوچکی بم بدن)
شایدم باید دوباره برگردم سر این عادت...کسی چه میدونه
تاالان که یه هف هشت نفری تولدمو تبریک گفتن بغیر از خانواده که خب فک نمیکردم یادشون باشه و این میتونه ی نکته مثبت باشه!(حالا فک نکنین که این چقد دوس و رفیق داره و اینا!تقریبا همشون کل سالرو ب یادم نیسن روز تولدم کلی تبریک و ارزوی خوشبختی و قلب و بوس و بغل...و میره تا تولد بعدی)
حالا عصر استوری میزارم یاد بقیه هم میندازم طوری نیس
از engima هم عمیقا ممنونم که تنها کسی بود ک از بچه های وب یادش بود و واقا خیلی دوسش دارم بخاطر این حجم از معرفتی که درش گنجونده شده و بااینک تقریبا میش گف همو درس حسابی ندیدیم ولی درهر شرایطی تو همی یسال ب یادم بوده!
تازه دیشبم ی خواب خوبی دیدم و با ی حس خوبی امروز ساعت نه و نیم صب بیدار شدم...(فکت: من ساعت نه و نیم صب بدنیا اومدم!درچنین روزی...با قد52 و وزن دو کیلو و800گرم...برخلاف وزنم ب طور وحشتناکی لاغر بودم طوریک مامانم میترسید بغلم کنه و دکتر اولش فک کرده بود من فلجم://ولی درعوض ی کله گنده ای داشتم...پر از مو...موهام فر درشت بوده و مشکی پرکلاغی...موندم اون موها الان رو سر کین و چرا منو ترک کردن و طی چه فرایندی  این موهای صاف و قهوه ای جایگزینشون شدن://)
و این نویدبخش یسال خوبه!
امیدوارم امسال دگ تصمیماتم رو روقهوه ای نکنم مث پارسال ک تصمیم گرفتم اجتماعی تر شم و تازه نصف جمعیت دوروبرم رو هم پروندم!
خب دگ...ویش می لاک بچز!
-------------------------------------------------------------
پ.ن:میگم محض اطمینان و تنوع امسال ی ویدیو از خودم پرکنم برا هش سال بعدم بعد ببینمش و ب قیافم بخندم ک چقد شونزده سالگی اسکل بودم یا ن؟(هرچن ک من اونقد ازخودشیفتم ک هیچوق همچین چیزیو نمگم ولی خب محض فان فرض کنین ک میگم)
پ.ن2:اقا برنامه عصر جدید رو میبینین ک احسان علیخانی مجریشه؟منکه نمیبینم خیلی کسشره مگ بیکارین میبینین://ولی دوشب پیش کاملا اتفاقی اومدم پایین خانوادم داشتن عصر جدید میدیدن...بعد تامنو دیدن گفتن مهسا همزادت تو تلوزیونه!!!لنتی!!!ی یارویی بود اسمش محمد زارع بود ایدی اینستاشم randdy هس فک کنم...لنتی خ خوب بود...تاحالا انقد عمیق مفهوم نیمه گمشده رو درک نکرده بودم...موهاش فر بود و اندازه من بود بعد همونجور تو صورتش ریخته بود...این علیخانی بی نمکم اون وسط هی نمک میریخ میگف دفه بعد خودم موهات کوتا میکنم...منم جوگیر داد میزدم مگه از رو جنازم رد شی!لباساشم خ خوب بود خیلیم گوگولی بغل میکرد انگار از تویکی از کتابا بیرون اومده بود...×ـ×ادم حس میکرد تئودور فینچی...چارلی ای چیزی باشه!
پ.ن3: پ.ن هام چ طولانی شدن جدیدا!

 

  • وهکاو --

من ازاون دسته ادمام که به نظرم واقعا نیاز داری بیای ریاضی.استعداد داری توش و از همه هم بیشتر تحقیرش میکنی این چه وضع رفتار کردن بادرس موردعلاقه منه؟رندی هم خیلی خوب بود من خودمم به اون رای دادم و به نظرم باید اول میشد نه دوم.اتفاقا منم دیدم یه لحظه یادتو افتادم درنگاه اول.قسمت اخر برنامه هم که یه قسمت از موهاشو خودش چید از رو جنازت رد شد یا نه؟

_-چرند مگو ،من فقط انسانی بدردم میخورد
:))من هنو صب سطح اون نرسیدم خ ظاهربین تر اون حرفام ب عبارتی،اون خیلی فارغ و رها بود کلا،قدم بعدی خلاصه اینه: زدن موها با تیغ جلو خانواده
اگ اینکارو بتونم بکنم ولی کلا مامانم ازین جهان رها و فارغم میکنه

تولدت مبارک دوباره چون به قول خودت هرروز میتونه یه تولد جدید باشه.

عه دیناهم همینو گف:))

های... تولدت مبارک:)

واییییی مهسااا
اصن میدونی چیشد؟ از اول خرداد ک امتحانا شروع شد به یادت بودم و هی منتظر 26 ام بودم تا تبریک بگم فک نکنی همیشه برا کارا بت پی ام میدم ولی حیف که مخ اسکلم هیچی یادش نمیمونه بازم یادم رفت
با سه روز یا شایدم دو روز تاخیر ... تولدت مبارک دوست گوگولی و همیشگیمممم^-^
امیدوارم مثل قبلا ها ک میگفتیم بتونیم یه روزی یه جایی همو ببینیم (منو تو ورزا)
یاسیممم

وای گفتی رزا
اصا ازش خبر ندارم از پاییز ب بعد

Lol

دیروز اومدم وبت بعد فکر کردم اپدیت نکردی چیزی رفتم

امروز اومدم دیدم همون قبلیه ولی جدیده

anyway...HBD again

 تنکسسس

من تولدتو یادم بود چن بارم اومدم تبریک بگم اما دیروز حالم خیلی بد بود اصلا نمیتونستم رو پام باشم. ب این خاطر. بخاطر تاخیر معذرت. کلا دیروز و پریروز نابود بودم.
بازم معذرت و تولدت مبادک

ن هروقت تبریک بگی اوکیه اصا هرروز تولد ی روز جدید از زندگی ادمه D:
بازم مرسی

تولدت مبارک باشه دختر! امیدوارم امسالو بترکونی.
ممدددددددسسیبلیبس وای لعنتی خیلی کراشهه:||| فقط اون شلوارش که تیکه های پارچه ی دیگه روش بود
یه پسره هست اسمش شروینه خواننده اس اونم موش فره رو اونم کراشم:| با ممد شیپش میکنم

ونو ندیدم یادم باشه بببینم
وای باورت میش شیرازیه×ـ× من و اینهمه خوشبختی محاله

چه جالب ⁦:O⁩
تولد منم دقیقا فرداست ⁦:"O⁩
و امروز دقیقن تولد یکی از دوستام بود :|
چه همزمان :")
تولدتم مبارک :")

 مرسی خردادی D:

فرست تولدت مبارک:»
-احتمالا مهسای 24 ساله میاد میگه اکی تا حالا ب ساز مهسای 16 ساله رقصیدم حالا دیگه قوانین خودمو میذارمXD
-ینی خداااا،مامان منم همینه.مثلا ی ظرف پلاستیکی هست ک اولین و آخرین کراشم ک دیگ کراشم نیس و بام دوس شد،بهم داده بود.البته همینجوری خالی نیود توش کیک تولدش بود.بعد مامانم هر دفعه گیر میده ک میندازمش میندازمش و منم ی جایی قایمش کردم ک دیگه نتونه بندازه XD وگرنه استاد اینکاراس:/
-آشغال جم کنی عالی بوددد

اریگاتوووو×ـ×
اره تازه احتمالا کلی از افکار الانم کرک و پرش میریزه ک امیدوارم نریزه چون حس میکنم الان افکارم خ خفنن:"/
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

I overthink overthinking.

Logic will get you from A to B. Imagination will take you everywhere
علایقم کلاسیک بود و افکارم نو. نتونستم پیش اونا احساس تعلق کنم.
پس نوشتم.
Designed By Erfan Powered by Bayan