just survived 2weeks of highschool

Image result for brown aesthetic
 
hi my bishess
hope u had a great week:)
بالاخره بعد کلی مدت تو وب انلاین شدمو...ب این نتیجه رسیدم ب چپ هیچکس نیسدم
میگم ی سراغی بگیرین بد نی
بزگریم...دلیل اینک من نزدیک دو هفته تو وب انلاین نشدم مشغله زیاد و این چرت پرتا نی(اونقدا هم خرخون نیسدم!)
دلیلش اشنا شدن من با لیزا کشی بود.-.ی عدد یوتیوبر فوق خنده دار
و دلیل دیگش اشنا شدن من با دوس پسرش(یا بهتره بگیم دوس پسر سابقش:(...لانتیا من خ شیپشون میکردم چرعععع)دیوید دبریک و ویدیوهای فوق فوق خنده دارش بود
و اینگونه شد که از تایم انلاین شدنم تو نت زدم و فق یوتیوب دیدم تا بالاخره جونم درومد!
و بالاخره همه ویدیوهاشون دیدم
خب خبرهای این چن وقت اخیر:
-بالاخره اولین اهنگ انگلیسیمو با گیتار زدم:Dاهنگ از برونو مارس بود و باید بگم وقتی تو اتاقم تمرینش میکردم بعد اومدم طبقه پایین ننم گف این خواننده هه کیبود چه صداش خوب بود:/منم گفدم خودم خوندم://کرک و پرش ریخده بود تا جلوش اجرا نکردم باورش نشد...بعله!معلومه چقد بمن باور داره یا بیشدر توضیح بدم
-شانس نفرین شده دبیرستانی:مطمعنم امسال نفرین شدم چون تو کل عمرم انقد بدشانس نبودم تو درسا!زیسترو حسابی خونده بودم و بعد از کل کلاس پرسید غیرمن://من تنها کسی بودم ک ازش نپرسید...هعی!حالا برعکس مسعله های ریاضیرو حل نکرده بودم چون غایب بودم اولین نفر اوردم پاتخته...خداروشکر باز تونسم حل کنم ولی تاحل کنم کلی طول کشید فک کرد کندذهنی چیزیم:(تقصیر دوس گشادم بود فق شماره اونو تو کلاس دارم شانس من اونشب اصا انلاین نشد بگه اونروز که غایب بودم مشق چی داشدیم.بعد ی معاون داریم سگه ها سگ!زنگ تفریح تازه تموم شده بود من هنو تو کلاس یکی از دوسام بودم داشدم باش میحرفیدم...بعد برگشتم سرکلاس خودمون پنج نفر همزمان بامن رفدن سرکلاسا!فق منو دید گف تاخیر:/هرچی گفدم بابا هنو دبیر نیومده سرکلاس هی میگف تاخیر زنیکه جیندا:/زنگ بعدشم دیقا همی اتفاق تکرار شد من دگه تحملم تموم شد با همو لحن جدی و بقول یکی از دوسان کرک و پر هیتلر رو هم میریزه بش گفدم:خانوم مارو از دوسامون جدا کردین!کلاسامونم تغییر نمیدین بعد شاکیم هسین میریم کلاسشون؟اخه چه ربطی داره هروق دبیر سرکلاس بود اونوق میتونین تذکر بدین...دگ روز بعد بم گیر نداد:d(حس میکنم درگیری بامعاونا و دبیرا رو یکم زود شرو کردم)
-درگیری با دبیران:بقول یکی از دوسام وقتی فهمید تو ی کلاس نیسیم"ن مهسا حالا دگ کی تو کلاس لش کنه برینه ب معلما؟"یپ!من همو دانش اموزیم که با معلما بحث میکنه و کلی از وقت کلاس میره!امسالم از دبیر دفاعی اغاز کرد...همو اول پرسیدم"من هیچوق کاربرد دفاعیو نفهمیدم...مثلا جنگی چیزی شد میریم سر مرز تعریف امنیتو میگیم بعد میگن واو!چه امادگی دفاعی خوب خوندن اینا عقب نشینی میکنن:/"سر شیمی هم بسکه راجب جهان های موازی از دبیرمون پرسیدم کلافش کردم:Dو خب ب "ابخور"کلاس مشهور شدم:!اخه هرمعلم ک میومد قوانینرو توضیح میداد بعد بچها سوالای جدی میپرسیدن "خانم کدوم کتاب تسترو باید بخریم؟"و ازین کسشرات بعد منم خیلی جدی دسمو بلند میکردم میپرسیدم"اگ اب تشنمون بود میتونیم اب بخوریم://"خو چیه!دغدغه فکری من اینه دگ یجوری همکلاسیا میخندیدن و بربر نگا میکردن فک میکردن دارم ب مسخره میپرسم...سرکلاس ریاضیم امروز ی سوال گف هیچکی نتونس حل کنه بعد من گفدم"خب خانم سوالی رو که کسی نمتونه حل کنه ینی باید معلم توضی بده باعقلم جور درمیاد"بعد گف"برا من تعیین تکلیف نکن مهسا:/"کلا امروز کلاسم رومن زوم کرده بود هی سربسرم میذاش"خب مهساخانم نمیخای فتوایی چیزی درین باره بدی"
-بچه های جدید:خب هفته اول زیاد بم خوش نگذش ولی هفده دوم خ خوب بود!با بچهای کلاسمون دگ اوکی شدم و باید بگم از کلاس سابقم خ بهترن!کلاس قبلیم کلا خ اهل غیبت کردن و مسخره کردن بودن هی هم به هم دیگه تیکه میپروندن:/کلا جلوشون باید خ مواظب میبودی ولی این کلاسه یجوری انگار همه باهم دوستن و کسی شاخ بازی در نمیاره.ولی ی عادتا مسخره ای دارن...یکیشن عاشق درسه و جزوه نوشتن..امروز خودش بم گف:/!گف من خیلی کیف میکنم میام جزوه مینویسم و تست میزنم واقعا هیجان انگیز نیس(ودف؟ریلی نیگا!)یکی دیگشونم که سرکلاس میشینه کرم مرطوب کننده میزنه و میشینن با دوسش موهای همو گیس میکنن(کلاسه یا ارایشگاه خدایی)راسی اون تامبویه گفدم تو کلاسمونه...خ بچه فانی هس ولی ی جوگیربازیایی داره...مثلا بعضی وقتا ب سبک نوجوونای دهه سی راه میره و باید بگم حرکت فوق ضایعیه!باو بخدا تامبوی ب این معنا نیس ک خودتو جربدی شبی پسرا شی...بعد برینی شبی پنگوئنای فلج راه بری...تامبوی ینی خودت باشی ولی خود واقعیت یکم از الگوهای دخترونه دوره...بعد با ی تامبوی دگ ازین توپ صورتی پلاستیکیا میارن تو راهرو فوتبال بازی میکنن(ریلیییی؟)و تامبویای مدمون خ زیاد شدن ودف!همشون تامبوین...تو مد قبلی غیر من هیچکی نبود.یکم داره رومخم میره چون کاملا مشخصه جوگیری ب سر بعضیاشون زده:/(وی حس میکند تکراری شده پس فکر گرلی بودن بسرش میزند)یکیشونم ک وقتی دارم رو تخته نقاشی میکشم میاد نصیحتم میکنه"این حق الناسه مهسا نکن!"بعد چنتاشون عاشق ورزشن://عشق اینن تو افتاب عرق بریزن خود دبیر ورزشمون میگف بچها گرمه بیاین بالا این چنتا میگفدن"ن هنو نیم ساعت دگ تا زنگ مونده"بعد جالب بما میگفدن گشاد://حس میکنم ی فضاییم بینشون
-نوشته من تاریخی شد:خب دوسم زحمت کشید همو روز دوم مدرسه اولین خرابکاری بزرگشو کرد و تخته وایتبرد رو تصادفا شکوند://چجوریشو از خودش بپرسین..بعد من حوصلم سر رفده بود رفدم رو حاشیه تختشون دیدم یکی نوشته"be brave and strong"بعد منم مریض بودم سرم درد میکرد با ماژیک نوشتم کنارش"i dont have a dick but u can still suck it"بعد دیدم حاشیه وایتبرد پاک نمشه...این هفته وایتبردشون نصب کردن تو کل مدرسه این جمله تاریخی پیچیده بود هنوزم همه دنبال نویسنده ناشناسش میگردن...دتس می...بچز!
امروز چگونه گذشت:ریاضیو ک تعریف کردم...فیزیکم خ کسل کننده بود بزور خودمو بیدار نگه داشده بودم...زنگ سوم بیکار بودیم بردنمون پیش مشاوره ی مشت برگه روانشناسی کسشر پر کردیم(یکیش اینبود که ایا گذراندن در اینترنت را با بودن با دوست نزدیکتان ترجیح میدهید؟منم کنارش نوشتم نمیدونم چجور جواب بدم چون اینترنت همون دوس نزدیک منه!یپ!بست فرند فوراور)-زنگ اخرم ورزش داشدیم دبیر نیومده بود بیکار بودیم مافیا بازی کردیم(اگ نمیدونین چجوره تو نت سرچ کنین)بعد کلا دوبار بازی کردیم و حدس بزنین از شانس گندم چ نقشی بم افتاد؟فاحشه!!!دوبار پشت سرهم...منم مجبور شدم دوشب پشت سرهم ب دوسم حال بدم خلاصه...اخه نمتونسم کس دیگه ای رو انتخاب کنم خجالت میکشیدم://بعد وقتی بار دومم فهمیدن رومن افتاده از خنده جرواجر شده بودن://ریدم تو این شانس فقط!مطمعنم فردا برم با تیکههای خوشمزه"چطوری فاحشه؟"روبه رو میشم..
با قالب جدیدم حال کنین..
خب دگ خ میس یو گایز:Dبای
-----------------------
پ.ن:مدرستون تاالان چطور بود؟
پ.ن2:تو مدرسه ب چی معروفین؟
پ.ن3:راسی گفدم ی پسر خارجی بم تو دایرکت گیر داده...اخرش بم اعتراف کرد...من هرچی بش میگم نمشناسیم همو بخدا هی میگ i love you ...i cant live without you...ودف؟
پ.ن4:چ سازی بلدین بزنین؟
پ.ن5:از دبیر چ درسی بدتون میاد و چرا؟
  • وهکاو --

new season

Related image
و بالاخره: summer time ended
and fall is coming...
امروز روز اول مدرسه بود...و منم تازه وقت کردم بیام سراغ وب
اخه تصمیم گرفدم درس هرروز رو همون روز بخونم تا روهم انبار نشه و دگ کم کم خودمو برا کنکور جم و جور کنم(دهمم دگ)
این چنروز اخر تابستون تا تونسدم خوش گذروندم
تا تونسم فیلم و سریال و انیمه دیدم...بعد رفدیم باغ..کساییکه اینستامو دارن دگ دیدن با استوریام نمودن
خ حس خوبیه دور از شهر باشی...از همه سروصدا و نفرت و تعفن دور باشی(تازه مثلا ما شیرازیم ک هواش نسبتا پاکه وای بحال تهران)
ولی بیرون شهر که میری...تازه میفهمی چقد صدا اون پس زمینه ها وجود داشده و الان چقد ازاد و رهایی
منم حس اون کاراکتر اصلی قصه هارو داشدم...ی دختر کوچیک با رویاهای بزرگ...اهنگ گذاشدم و خیلی رها و بی پروا میدوییدم...حس خوبیه وقتی نسیم اروم لابه لای موهات میره و باهاشون بازی میکنه و صورتتو نوازش میکنه
و با گای فرندامم یکم وقت گذروندم این چنروز چون تو دوران مدرسه کمتر میبینمشون
تابستونم چیز خوبی بود...مث ی زنگ تفریح بود برای اماده کردن خودم برا دوره جدیدی از زندگیم...ینی دبیرستان!
همه ماجراها تو انیمه ها و فیلما از همی دبیرستان شرو میش...
میس یو مای لمون جوس:(میس یووو...ولی پاییزم قشنگیای خودشو داره
فک کنم سال پربارونی در پیش داریم چون همین شهریور سه بار بارون اومد...الانم هوا گرفتس
شلپ شلوپ تو چاله ها!قهوه و چایی:))مزه مزه کردن چای و عسل...و قهوه تلخ!
وقت اینه باز از دیدن کیوت بودن خودم تو هودیام تو اینه لذت ببرم:)!
و هالووین!!!هالووین امسال کلی برنامه دارم...راسش هنو برا گریمم تصمیم نگرفدم(شاید بخام ال بشم از stranger things?)سال پیش دلقکitشدم و سال قبلترشم جوکر
و برا دکور و غذاها و اینکاراییکه میخایم بکنیم(مخوصا جرعت حقیقتش!)کلی برنامه ریخدم
و من عاشق مه هسم!هوا سردتر بشه صبح مه تشکیل میشه...مه های صبحگاهی:))مه رو دوس دارم چون مبهمه...شاید چون منو یاد درون خودم میندازه...مبهم!اونجوری که خودمم نمیدونم چی ب چیه
و...امروز اولین روز مدرسه بود...
بیدار شدم و روتین روزانه قبل مدرسه رو انجام دادم...انقد ذوق کرده بودم برا کوله kankenام عین بچها!خ کوله خدایی
و بعد ک رفدم مدرسه...امروز یجورایی سرگردون بودم...فک کنم بخاطر محیط جدیده
البت مدرسم هنو همونه!تیزهوشان ناحیه یک...ولی ساختمونمون فرق داره برا دبیرستان و دانش اموزای جدیدم گرفدن و بدتر همه...همرو جابه جا کردن!کلا اکیپمون که تازه زیادم بودیم ده نفر میشدیم کلا از هم پاشیدیم...سه تاشون دهم 3...دوتا چار...یکی یک...یکیش ک کلا رشته ریاضیه...و سه تامونم دهم دو افتادیم(از جمله من!)و این معاون کسکش عوضم نمیکنه کلاسارو://باو بخدا حال ندارم دوباره دوس پیدا کنم مخصوصا کلاس ما بیشتر ورودیای جدیدن و کلا نمیشناسمشون:/
منم با یکی از دوسام دگ رفدیم ته کلاس لش کردیم
راسدی ی تامبوی غیر من تو کلاسمون داریمD:
و البت دوسام از همی روز اول کسخل بازیاشون اغاز شد...کسخلای چندش:/!بعضی وقتا نمدونم چرا دوسمن
اون یکی اب کرده دهنش میخام تف کنه رو اون یکی...اون یکی ممش لا میله ها گیر کرده...اصا ی وضعی!
خاب دگ پایان!
قالبم میدونم مودش تابستونیه اخر هفته عوضش میکنم با ی قالب پاییزی!
--------------------------
پ.ن:ی پسره خارجی ایم چنروز تو دایرکت بم گیر داده هی بم میگ بیوتیفول و هات ینا:/!من بش چی بگم؟خ معذبم هی میگم تنکس والا فلا جوابش از دیشب ندادم
پ.ن2:کلاس چندمین؟
پ.ن3:روز اولتون چجور گذشت؟
پ.ن4:رشتتون چیه؟
پ.ن5:راسی بلک ویدو رف:)صاحب وب worldofanime...چرا:(من وبشو خ دوس داشدم...بهرحال وی میس یو!
  • وهکاو --

first real luv

Related image
بازم چشامو میبندم و چشای سبزش میاد جلو چشام...
محکم چشامو روهم فشار میدم تا اون چشای سبز لنتی از ذهنم محو شن...سبزی چشاش پخش میشن و حالا پس زمینه ذهنم سبزه...مث اون!فق چشاش سبز نیس...خودشم سبزه...خنده هاش سبزن...روحش سبزه....شوخیاش سبزن...حرص دراوردناش سبزن...هاله اش سبزه...هر انسانی ی رنگی داره
بعضیا ترکیب چنتا رنگن...بعضیا ی رنگ دارن که روشو با ی لایه ضخیم از یه رنگ دگ پوشوندن...ولی اون فقط سبزه
همون قدر سرزنده...همونقدر سرحال و خوشحال...همونقدر پرانرژی و شیطون...همونقدر ساده...مث سبز!
فکر نمیکردم عشق برای من تو اون سن کم اتفاق بیفته...منظورم عشق واقعیه..ن لرزشای لحظه ای قلب!
چرا من نتونسم بش برسم؟نمیدونم...شاید چون درهر زمینه ای جسور و بی پروا باشم...تو زمینه عشق ی بزدل واقعیم
ی بزدل که از رد شدن میترسه...از باختن میترسه...کسیکه میترسه ایندفه اونو دورش بزنن...کسیکه از واقعیت میترسه...
خب اره...اون بهترین دوستم بود!بهترین دوستی که میتونسم داشده باشم و هیچ کس دیگه ای نمیتونه جاشو بگیره
هنوزم بهترین دوستمه...یزمانی وارد زندگیم شد که همه چی تاریک بود و منم توی سیاهچال زندگی تنها!
فک میکردم همه دورو ان...فک میکردم همه از پشت بت خنجر میزنن فک میکردم همه دروغ میگن و فیکن...
ولی اون بمن ی دیدگاه متفاوت رو نشون داد...که همه عوضی نیسن...ادمای بی ریا زیادن...ادمایی که پشتتو خالی نکنن زیادن...
وقتیکه ی دختر عبوس و بداخلاق و تنها بودم سر بسرم گذاش و از همینجا داستانمون شروع شد...یادمه خیلی بام راحت بودی!
من میترسیدم ب کسی زیادی نزدیک بشم...از بغل کردن میترسیدم از محبت کردن میترسیدم...چون میترسیدم باز اون برچسب اویزون بهم چسبونده شه...و برچسب مغرور و بی عاطفه رو ب اویزون ترجیح دادم...ولی تو یجوری بودی که میدونسم اویزونت نیسم
میتونسم هروق بخام بغلت کنم...هلت بدم...باهات شوخی کنم
و تو حتی از منم راحتتر بودی!یادمه همون اوایل که تازه باهات اشنا شده بودم و هنوز زیاد صمیمی نشده بودیم داشدن اب نبات چوبی میخوردم...گفتی بم:منم اب نبات چوبی میخام! منم جواب دادم که اب نبات چوبی ندارم فقط همینه!
توهم خیلی ریلکس از تو دهنم درش اوردی خودت خوردیش...یادمه کلا خشکم زده بود!!!
وقتاییرو یادم میاد که حالم بد بود...و تو اینقد مسخره بازی درمیاوردی که فک میکردم چقد مشکلم کوچیک و مسخرس و چرا بخاطرش ناراحتم دیقا!
وقتی که با اکیپ سه تفنگدارمون با اون یکی تفنگدار مسخره بازی درمیاوردیم و تو چاله های اب شلپ شلوپ میکردیم...
من بازیگر خوبی بودم ولی ن جلوی تو!من خیلی افسرده بودم ولی هیچکی نفهمید چقد افسردم هیچکس!برعکس همیشه بعنوان ی ادم مثبت اندیش شناخته شده بودم//ولی ت تنها کسی بودی که حتی از تکستام میفهمیدی ناراحتم یا ن و تا نمیفهمیدی چمه ول کنم نبودی...همین رفتارات بود که باعث شد قلب منو تسخیر کنی...
سه سال از دوستیمون گذشت...و بعد از سه سال متوجه شدم ترو بیشتر ی دوس میخام!
حسودیم میشد وقتی با یکی بیشتر من گرم میگرفدی...میدونم خیلی سر این موضوع اذیتت کردم...دلم نمخاس کسیرو بیشتر من دوس داشده باشی!وقتی نوتفیکیشن تکستت میومد شیرجه میزدم سر گوشی تا فورا ج بدم...درصورتی که تکستایی بودن که هفته ها بود منتظر جواب بودن و من مال ترو یساعت دیر ج میدادم عذاب وجدان میگرفدم...
ایندمو با تو تصور میکردم...تو همه رویاها و خیال پردازیام جای تو ثابت بود...تو از عمیق ترین رازای من خبر داشتی...و ممنون که هیچوقت ازشون سواستفاده نکردی!
ولی بالاخره...فهمیدم هیچوقت نمیتونم بت اعتراف کنم...رفتارت بامن کاملا دوستانه بود...اینو حس میکردم که منو ی دوست خوب میبینی...ن بیشتر...ن کمتر.
بدنامون تازه از ی جنس بود...یادمه یبار تو ی گپ گفدی از ال جی بی تی حمایت میکنی...البت نگفتی که خودتم عضوشونی یا ن...هنوزم نفهمیدم چون ازت نپرسیدم.هرچن که تاحالا بقول خودت سکسی سینگل لایف فوراور داشدی و باکسی رل نزدی
من از چشای سبز متنفررررر بودم!یادمه از چشای ابی خوشم میومد...بعد خاکستری...بعد قهوه ای...بعد عسلی...اخر از همه سبز!چیشد پس که عاشق ت و چشات شدم؟نمیدونم!
الان تقریبا سه ساله که از عشقم بتو میگذره...و از فرار کردنم بتو!منی که نمیتونسم حتی یروز دوری از بهترین دوستمو تحمل کنم...الان خیلی وقته ندیدمت!بارها قرار گذاشتی و من هربار ب بهونه های مختلف کنسل کردم...اخرم خودت بیخیال شدی و رابطمون شد فقط درحد تکست...و الان دگ حتی بهم تکست هم نمیدیم
میترسیدم...میترسیدم بهترین دوستمو از دس بدم برا همیشه
پس ازت فرار کردم تا با ندیدنت از یادم بری...و شرو کردم ب ولگردی توی قلبای بقیه
من فقط ی رهگذرم...که چنروز مهمون ی قلب میش و بعد از چنروز بدون هیچ نشونی...یهو ناپدید میشم
خیلی چیزا راجب عشق رو تو این ولگردیا یاد گرفدم...با ادمای مختلفی اشنا شدم با خصوصیات مختلف...و اخرشم من چیبودم؟ی کسی که قلبشونو میشکس و خیلی ساده میرف...چون باهمه تلاشم هیچوق قلبم بیشتر یمدت کوتاه برا کسی نلرزید...یا لرزش قطع و وصل میشد...مث لرزش قلبم برا تو نبود...که دائم باشه و اینهمه طولانی!
یادمه یکی از اکسام بم گف"تو قیافه کیوتی داری...و چشای پراحساس!ولی قلبت از سنگه!اصا قلب نداری و زیر قیافه معصوم و نازت قایم شدی.."شایدم راس میگف...من قلب نداشتم...قلبمو سر قماربازی عشق بتو باخته بودم
یادمه اونروز که دختره بم گف عاشقمه و دوسم داره...چقد حسرت خوردم که چی میشد اگ تو منو اینجور دوس داشدی؟
بهرحال...من بدنتو نمیخام...من دلم میخاس روحتو مال خودم کنم...که نتونسم...پس سعی کردم فراموشت کنم...ولی هررابطه لعنتی ای که تموم میش باز میام رو پله اول و بتو فکر میکنم...ب همه خاطرات خوبمون...ب همه خاطرات خوبی که نساختیم...ب وقتی که باهم رویا پردازی کردیم راجب اینده و الان ت خیلی راحت ب اون رویاها میخندی.
---------------------------------------------
Related image
این متن مال سه ماه پیش بود...از دفترخاطراتم../دفترخاطرات چیز جالبیه.بعد یمدت که میای و دوباره میخونیش خیلی چیزا برات تازگی داره
میتونم حس مهسارو موقع نوشتن این چیزا درک کنم.زخم خورده و داغون
ولی خب ادما میتونن عوض شن...و منم خودمو عوض کردم
جالب بود...بش فکر کردم...هنوزم بیشتر هرکسی دوسش دارم...ولی دگ نمخام عاشقش باشم
دگ امادم که رودررو ببینمش...و حتی بش اعتراف کنم ک یزمانی بش حس عمیقی داشدم...نه ازین هوسای چنروز امروزی...ازون حسای عمیقی که تو کتابا میخونن...براش حس عمیقمو توصیف کنم..و بعد اون یهو پقی بزنه زیر خنده و بگه:"باو ت دوباره حالت عرفانی فلسفی گرفدی"میتونم حتی صدای خندشو تصور کنم
یادمه یبار بش گفدم خیلی ناراحتم ادم عوضیا خیلی زیاد شدن...و اون بم جواب داد"اگ هرروز بیشتر از پنجتا ادم عوضی دیدی بدون خودت ادم عوضی هسی"میدونم میگین این کجاش دردودل بود؟ولی راس میگف واقا!منم ادم عوضی بودم...ولی تلاش کردم ک خوب شم...الانم نمیتونم همرو راضی نگه دارم...شاید برا یکی ی قهرمان دوس داشتنی باشم و تو داستان یکی دگ کاراکتر بد و منفور!هرکس داستان خودشو داره و داستانا متفاوتن...حتی از ی اتفاق مشابه!
میدونسم در برابر اون نمیتونم بازیگری کنم...بخاطر همی ازش فرار کردم
ولی من دگ امادم تا وارد ی مرحله جدید شم...این متن مکمل مرحله جدیدم بود...و اره دگ اون حسرو ندارم...چرا؟نمیدونم چون عوض شدم...ولی اون برا همیشه اولین عشق واقعی من باقی میمونه...و دراینده وقتی بش فک میکنم...مث الان ی شیرینی خوشایند میاد ته دلم...و از افکار مهسای گذشته خندم میگیره یا همچین چیزی...همه چیز میتونس یطور دگ بشه...ولی خوشالم که نشد...چون این طور جدید رو دوس دارم...و بالاخره امادم...برا ادمای جدیدی که تو زندگیم میان...امادم که دگ دس از ولگردی ت قلبای بقیه و بازی کردن با احساساتشون دس بردارم...دگ امادم!
--------------
پ.ن:تاحالا عاشق شدین؟عشق اولتون کیبود؟
  • وهکاو --

suicide

Image result for suicidal grunge
let me dieeee...
یپ درسته!مهسای مثبت نگر مخالف خودکشی داره پست راجب خودکشی میزاره
مگ میش؟همونی ک همیشه میگف لایف استایلتون پیدا کنین قوی باشین و ازین چرند پرندا...؟
مهسایی ک دوروز پیش کلی با ی دختر حرف زد که دس از selfharmبرداره؟
یسسسسس بچچچچچ ایتس می!
خودکشی هم راه های مختلفی داره...قرصارو یجا بندازی بالا...سرتو کنی زیر اب...زنده زنده خودتو بسوزونی...تفنگو بزاری کنار سرت و ماشه رو بکشی...جام سم رو بندازی بالا...چاقو رو اروم بکشی رو دستت و قطره قطره خونت رو ازون بدن کثیف بیرون کنی...بری اون بالا و پرواز کنی ولی جسمت بیفته پایین و روحت بره اون بالا...
اولین باری که خواستم اینکارو کنم نه سالم بود.اره میدونم خیلی زود بود ولی اونروز بنظرم پایان دنیا بود.
میخاسم با چاقو رگمو بزنم ولی هنوز ب اندازه ی نقطه هم سوراخ نکردم ک پشیمون شدم...و این پایان ماجرا بود
دومین بار همی پارسال بود.بدون هیچ هدفی...رویایی...احساسی...کاملا خالی بودم
رفدم استخر...قسمت سه متری
اب خیلی قشنگ...خیلی!نفهمیدم چیشد فقط یهو دیدم فکرمو عملی کردم و الان ت ابم و دارم میرم ته اب...پایینتر...یهو همه بدنم تیر کشید...پشیمون شدم و خیلی ترسیده بودم ولی انگار دگ دیر شده بود دس و پاهام کرخت شده بودن...نمیتونسم شنا کنم بیام بالا...میدونسین وقتی زیر ابین زمان خیلی کندتر میگذره؟وقتی غریق نجات اومده منو کشید بالا فق چن ثانیه گذشته بود ولی برای من انگار خیلی ساعت اون زیر بود..وقتی اومدم بالا همه چی خیلی روشن شد ..و بعد یهو تاریکی!(چون ازحال رفتم)
بعد اون ماجرا متوجه شدم ک من دوس ندارم بمیرم...یا لاقل بدست خودم بمیرم
دوس دارم تقلا کنم...برا نجات دادن خودم.دوس دارم بیاد بیارم ک منم ارزشی دارم
فهمیدم ک هرازگاهی لازمه کثافتای روحمو بالا بیارم
یه دختر میشناختم...نمیدونم دساشو تیغ مینداخت...و همرو نگران میکرد
من از نگران کردن بقیه و توجه متنفررررم و حالم ازینجور ادما بهم میخوره چون خودم میدونم چجور میش تیغ زد که کسی نفهمه اینکارو کردی...اگ تو ی روح مریض داری اشتباهه که بقیرو هم مریض کنی عین خودت!مث وقتی ک سرما میخوری و اگ باشعور باشی ماسک میزنی جلو دهنت.
بهرحال ازونموقع شروع کردم و فک کنم تو یکی از گمشده ترین برهه های زندگیم بود این یسال.
هروق اون کثافتا روهم انباشته میشد میرفدم حموم به بهانه زدن موهام
تیغ رو برمیداشتم...و با کنارش ی سوراخ کوچیک و عمیق درست میکردم...مث دردایی که تو ذهنم بودن...کوچیک ولی عمیق
بعد خون رو میدیدم...قرمز قرمز و خیلی براق...یبار وقتی رفته بودم ازمایش خون دکتر گفته بود خونت خیلی قرمز و شفافه ب شوخی
بش نگا میکردم ک اروم روی پوستم سرازیر میشه و بعد انگشتمو محکم روش فشار میدادم...خیلی محکم
بدجور میسوخت ولی باید انجام میدادم تا خونش بند بیاد...اره تیغ زدن ب مهسا نمیاد ولی دست و پاچلفتی بازی حین زدن موهای دسش بش میاد..مهسا هس دگ!گیج و حواس پرت
فک میکردم حس خوبی داره...وقتی ک خون بند نمیومد و من خیلی میترسیدم و کلی دس و پا میزدم تا بند بیاد و بعدش انگار دوباره متولد میشدم.
ولی باید یجایی اینکارو تموم میکردم.خودمم میدونسم
یه ماه کامل اینکارو نکردم...امروز حالم خوب نبود اصلا...رفدم حموم...هی چشمم ب تیغ بود...بالاخره بعد کلی کلنجار با ی fuck itساده ترکمو شکستم . و تیغ رو برداشتم.و خب...دگ کیف نمیداد.با همون سوراخ اول پشیمون شدم.نمیدونم...فک کنم دگ عوض شدم یا بالاخره همه اون روح کثیف رو از بدنم بیرون کردم...شایدم مشکلم این بوده که نمیتونسم گریه کنم...چشام خیس میشن ولی نمدونم چرا...اشکا پایین نمیان
------------------------------
Image result for grunge dark tumblr aesthetic
reasons to stay alive
چرا خودمو نمیکشم؟خب...شاید بخاطر دلایل کوچک و مسخرم بم بخندین ولی من واقعا زندگیمو تو اینا میبینم
من عاشق چاییم...وقتی چای میخورم و اروم مزه مزش میکنم مث اینه که ی جریان طلایی زندگی میاد تو رگام...و بدن سردمو یهو گرم میکنه..و هرروز منتظر موندن برای این جریان روزانه خیلی لذت بخشه
اگ من نباشم...دگ کی با همه این موجوداتی که فک میکنن بی جونن حرف بزنه؟میدونم بچه ها اینکارو زیاد میکنن...ولی من براشون از دنیای نوجوونا میگم که راجبش نشنیدن...و اونا رو هم با خودم بزرگ میکنم
:اینهمه کتاب خوب هرروز نوشته میشن که اگ خودمو بکشم نمیتونم بخونمشون...کتابای خیلی قشنگی که نخونده میمونن و من هرگز حس کاراکتر اصلیرو درک نمیکنم اگ بمیرم...من هنوز اولین سیگارمو امتحان نکردم و اولین بوسه امو...
من هنوز اولین کتابمو ننوشتم...و وقتی مینویسم...شاید اونموقع حس خوبی نداشته باشم ولی وقتی بعدها میام بخونمش خیلی حس خوبی دارم.اگه من نباشم کی میخاد تو نتای موسیقی غرق بشه و تو ذهنش باش موزیک ویدیو بسازه؟اگ دگ نباشم هیچوقت نمیفهمم اگ ادامه میدادم...بالاخره ادم معروفی که همیشه تو ذهنم بود میشدم یا نه؟
اگ ادامه ندم...هیچوقت نمیفهمم که ایا هیچوقت عاشق میشدم یا به همین عوضی بودن و تظاهر ب عشق کردنم ادامه میدادم؟اگ برم...دلم برا بارون و شلپ شلوپ توی چاله های اب تنگ میشه...دلم برا سربه سر کوروش گذاشتن و خزیدن تو تختش موقعی که خوابه و بازی کردن با  مژه هاش تنگ میشه(راسش تنها وقتی که دوسش دارم وقتیه ک خوابه:/!)دلم برای دوچرخه سواری و هدفون روی گوش و تند تند پا زدن و کلا با واژه ی ترمز اشنایی نداشتن(بقول بابام)تنگ میشه.
دلم برای فیلم گرفتن از خودم و مسخره بازی با اهنگ و بدترین رقاص دنیا بودن تنگ میشه.دلم برای اینک وانمود میکنم ی یوتیوبرم و از خودم فیلم میگیرم و راجب چیزای مختلف انگلیسی حرف زدن تنگ میشه.دلم برای کراشای جذابم تنگ میشه...دلم برای مرموز بازی جلو افراد تنگ میشه و خندیدن بشون که اینقد جلو من رسمی برخورد میکنن چون فک میکنن من خیلی ادم مغرور و شاخیم ولی درحقیقت من کاملا برعکس این حرفام...دلم برا اینکه اصا چیزی از من نمیدونن و من تو دلم کلی بشون میخندم تنگ میشه.
دلم برای اون ادمی که هیچوقت بش نرسیدم تا بالاخره قلبم فراموشش کرد تنگ میشه.
خلاصه...دلم تنگ میشه...همین!برای اولین بار پ.ن نداریم :D

 

  • وهکاو --

rainy day


Related image
بارون...
حتی اسمشم قشنگ و رویاییه
این روزای بارونیو خعلی دوس دارم
داره بارون میاد...پرده ها اتاقم کشیدس...ی فنجون قهوه داغ تو دستمه و تو هودیام قایم شدم.روی تختم لش کردمو دارم اینجا اپ میکنم
بارونو دوس داشدم از بچگی
عاشق این بودم ک بارونی و چکمه های  زردمو بپوشم وبرم تو چاله چوله ها شلپ شلوپ کنم...دهنمو باز کنم و اب بارون خنک بریزه رو زبونم..بوی خاک و چمن بارونو باولع استشمام کنم.عاشق اینم که بشینم ت ماشین وبا انگشتام رو شیشه پنجره نقاشی بکشم
عاشق اینم بشینم لب پنجره به بیرون نگا کنم...باانگشتای پام نقاشی بکشم رو شیشه و ازین حس مورمور منجمد کننده ای ک ب پام وارد میش لذت ببرم و زبونمم با قهوه یا چای یا شیرداغ موردعنایت قرار بدم
من از چترا متنفرم.
نمزارن ازین بارون دوس داشتنی لذت ببرم.من دوس دارم وقدی قطره های اب ازلای موهام سر میخورن پایین...قل میخورن و از گونه هام سرازیر میشنو میچکن رو لباسم.
وقدی بارون میاد ینی دگ خدافظ هدفون و هندزفری(همدمای همیشگی من!)
دگ لازم نی به rainy mood پلی لیستم گوش کنم چون خودم نچرالشو دارم:)
بارونو دوس دارم...یه مه خاصی همراه خودش میاره و دیدمو تار میکنه...بعد همه ادماو همه چیزا تار میشن و قشنگ...رنگا بهم نزدیکتر میشن و باهم ترکیب میشن.توهم میپیچن و نقصارو میپیچونن.حالت چهره بقیه معلوم نیس.ناراحتن..خوشالن..عصبی ان...ازمن بدشون میاد..فک میکنن خلم..اصا بمن فک نمیکنن...هیچی معلوم نیس.فقط ی دایره کرمی کوچیک بین لباسای ابی و مشکی و سبزو...
-----------------------------
الان ساعت 19:20ک دوباره اومدم و دوباره اپ میکنم
توی پارک نشستم..بارون بند اومده ولی هوا هنوز ابریه
مامانم و داداشم کنار سرسره ها وایسادن و دارن ذرت مکزیکی میل میکنن.با سس اضافه!
چنتا بچه دارن توی سرسره ها باهم  بازی میکنن و میخندن و همو هل میدن
دوتا پیرمرد دارن قدم میزنن و باهم حرف میزنن
ی عده دختر پسر جوون اونور وایسادن و باهم کرکر میخندن و شوخیای بیمزه میکنن
دوتا دختر نشستن رو ی نیمکت و باهم حرف میزنن...سه تا پسرم یکم بافاصله اونور وایسادن و بشون زل زدن و تو گوش هم پچ پچ میکنن و میخندن
و من کجام؟
یه جایی ک هیچکس نیس و کسیم نمیبینه 
ته پارک بین درختای دوقلو...ی قل پشتمه و بش تکیه دادم و یه قل جلومه و نمزاره بقیه منو ببینن
اینجوری راحت میتونم لش کنم...استینای سوییشرتمو بگیرم تو دسام و فشار بدم
و باچشام لحظرو مث ی دوربین ثبت کنم
حرکت ابرارو...بوی نم و خاک و چمنرو...ادما و حالتاشون...تو این لحظات نامرئی میشم و عین ی روح همشونو دید میزنم
ن هیچکس این دختر با سوییشرت مشکی و گلوله شده ت خودش برسر گوشی با لپای برافروختشو نمیبینه...
ولی اون همرو میبینه!توی ی روز بارونی خیلی قشنگ
دوباره چشام تار میکنم...چقد بهتر شدن همه
 
  • وهکاو --

anne

Related image
های بچ
این اخیرا ی موزیک ویدیو دیدم مال همی تین سلبا
فک کنم عاشقش شدم!یجورایی عاشقانس ولی احساس میکنم عاشقانه بودنش خ با روحیاتم جور درمیاد
جوریه ک صدبار نگاش کردم و حسابی دقیق شدم و تک تک حالاتو درنظر گرفدم.میدونم فق ی موزیک ویدیوعه ولی هرچن وق یبار ی موزیک ویدیوهایی یهو همچین تاثیراتی روم میذارن لینکشم اینه روش کلیک کن: http://www.namasha.com/v/8eYg1rDL
ی اتفاق نسبتا خوشایندم افتاد
فک کردم همه کتابایی رو ک بابام برا تولدم خریده بود رو خوندم...حدود ی میلیون تومن کتاب خریده بود://
نمد چرا انقد زود تموم شدن 
بعد یهو متوجه شدم ی مجموعه سه جلدی امیلی رو نخوندم هنو
نویسندش همون نویسنده ان شرلیه...اینم یچی تو مایه های ان شرلیه هرچن من ان شرلی رو بیشدر دوس داشتم
منظورم کتاب نیس...اگ از لحاظ کتابی بررسی کنیم امیلی بهتر از ان شرلی بود ولی از لحاظ کاراکتری...ان شرلی رو بیشتر دوس داشتم!
راسی دارن مجموعه ان شرلی رو بازسازی میکنن سریالشو...بنظرم این بازیگر جدیدا خ بهترن من فق ی تیکه کوچیکش ت یوتیوب دیدم و عاشقشون شدم
الانم زدم رو دان داره دان میش سریاله0-0(the end of the fucking world بیچاره!انگار وقت نمشه ترو ببینم)
و قسمت ناراحت کننده ماجرا اینه ک هر سه جلد رو در عرض یکروز و نیم تموم کردم:")شایدم کمتر چون باید هی میرفدم کلاس و ریاضی حل میکردمو ...
ولی اشکال نداره امیلی واقعا یه کتاب فوق العاده بود مطمعنم تا چنروز مزش زیر زبونمه...تازه اخر هفته ها برا من پر اتفاقه ک باعث میش حوصلم سر نره و کلی ادم میبینم...پس جای نگرانی نیس!
گیتارمو نسبتا خوب زدم...البت ن خیلی خوب!یجای کار اشکال داره..یجای کار باعث میش اکوردام خوب صدا ندن و استادمم غیر مستقیم گف...انگشتات ضعیفن...
نمد...ایکاش انگشتام قوی بودن اونوقت دگ مناسب گیتاریست شدن بودم.چرا هرکاریو ک خیلی دوس دارم توش استعدادم ب اندازه اون کارایی نیس ک دوس ندارم؟
خب این جملرو بقول مامانم از سر ناشکری گفدم...فوتبالو اواز خوندن رو خ دوس دارم و توش استعداد جالب توجهی دارم..ولی ای کاش گیتارم همینجور بود.
راسی ی خبر داغ...ی دختر جسورتر و انقلابی تر و کله خر تر...و بقول مامانم نادون تر از من تو فامیلمون یافت شد
راسش من تاحالا ندیدمش دختره رو..بما نزدیک نیسن
قضیه این بوده دختره تو خونه تنها بوده...بعد خونه اتش سوزی خفیف گرفته و دختره فرار کرده از خونه...ب خونه اسیب خاصی نرسیده.
ولی دختره فرار کرده!ینی اتش سوزیم کار خودش بوده...الان چن روز میگذره ک پیداش نکردن
ردشو گرفدن و ظاهرا رفته تهرااااان!دگ بعد اون اثری ازش ندارن
دختر فراری...هیییی
منکه تو هربحثی راجب دختره انجام میش طرف دخترم..میگم تقصیر خانواده بوده..خب برا فرارش قطعا دلیلی داره
و مهمترین دلیلم خود خانوادس
بهرحال یکم عذاب وجدان دارم چون ی کاراکتر فراری خلق کردم و باهاش داستان نوشتم...البت هنو ننوشتمش
تو ذهنم نوشتم و بطرز خفناکی خفن شده
نمدونم...من از بچگی نوشتن تو خونم بوده.از همون بچگی متنام بیش از حد ادبی بود
کلی داستان تو ذهنم نوشتم
خیلیاش چن جلدین
ولی نمتونم...تایپشون کنم یا بنویسم...
چون..گشادم!
خب دلیل دقیقش این نیس...راسش ی دلیل دیگش اینه ک میترسم داستانام اونقد ک بقیرو شوکه میکنه...ناشرا و ویراستارا رو شوکه نکنه
ای کاش جسارت امیلی توی داستانو داشتم و از برگشت خوردن کارام نمیترسیدم...ولی من نمخام کارام برگشت بخورن
یبار نویسنده موردعلاقمو دیدم و اونم خ از من خوشش اومد
بخاطر همی چنتا از کارامو قرض گرف و بعدا ک بهم برشون گردوند...کلی نقد بود!
مثلا:مورچه ک دندون نداره عزیزم؟داره؟مورچه ب محض ک بخوره تو اب فوری میمیره
دلم میخاس تیکه تیکه کنم کاغذو.خب شاید داستان من تو ی دنیایی اتفاق افتاده ک مورچه هاش دندون دارن و یکم شنا بلدن!
البت اون نویسنده واقع بینی بود و یجورایی تاریخ نویس بود.کتاب مردی که سبز بود راجب کوروش کبیر نوشته بود
تو دنیای رویایی من جایی نداشت
قبلا خ ادبی مینوشتم..طوریک معلمام بشوخی میگفدن تو زمان قدیم بودی جای سعدی و حافظ میشدی
ولی الان خودمو عادت دادم روون تر و عامیانه تر بنویسم...
ولی هنوزم خیلی جمله ها توی ذهنم ادبی و زیبان
از دبیر ادبیات امسالمون متنفر بودم
از داستان و اثر ادبی هیچ چی حالیش نبود..البت همیشه بیستم سرجاش بود و اونم از دبیر سختگیری مث اون بیست گرفتن خیلی بود
ولی این بشر دیوونه کارای طنز بود!خب من اگ ی متن خ طولانی بنویسم میتونم بعضی جاهاش خوشمزه بازیایی دربیارم
ولی ن توی ی انشای ی صفحه ای!همش از غم و تلخی ینویسم...نوشته هام اشک در ارن!ی نوشته کلاس پنجم نوشتم ک دخترخاله و مامانم احساساتی شدن و گریشون گرفت...ولی حتی طنزامم تلخن!
نمدونم...واقعا میخاسم اون برق چشمی ک موقع شنیدن کارای طنز تو چشاش بود رو موقع شنیدن کارای منم تو چشاش باشه..
ایشالله دبیر امسالمون دگ طنزپرست نباشه!
بهرحال امیلی یجورایی شیرم کرده ک یکی از داستانامو تایپ کنم.ک البت خیلی فک کنم طول بکشه 
فک کنم چهارصد صفحه هم بکشه!
ولی اندفه دگ نمخام از چیزی بترسم یا بابت چیزی نگران باشم
خب همین!بای بچ
------------------------------------------------
پ.ن:کتاب ان شرلی یا امیلیرو خوندین؟بنظرتون چجور بودن
پ.ن2:اهل کتاب هسین؟
پ.ن3:اسم سریال جدید ان شرلی anne with an e هس

 

  • وهکاو --

shits of my mind

Image result for aesthetic carl gallagher
های..چن روزه پست نزاشتم یکم سرم زیادی شلوغ بود
هنوز یه اهنگ سخت دارم باید فردا سرکلاس گیتار بزنمش ولی مگ انگشتای ضعیفم میزارن اکوردارو محکم بگیرم؟
نمدونم ولی خیلی دلم میخاد استادم ازم راضی باشه موسیقی از معدود چیزایی هس که دوس دارم توش واقعا استعداد داشته باشم
تازه پنجشنبه هم یه امتحان ریاضی سخت دارم...جلسه های اول تونسم سرکلاس تمرکز کنم و دنباله ها رو خوب یاد بگیرم...ولی یکم ک گذشت یهو بخودم اومدم دیدم دنبال این دنباله های بازیگوشو نگرفدم و انقد دنبال اعداد بی سروته رفتم ک رسیدم ب دنباله هندسی!
خب...راسش من از ریاضی اصلا خوشم نمیاد و هیچوقدم خوشم نیومده
زیستو دوس دارم چون میتونم تصورش کنم و خیلی رنگاوارنگ و قشنگه...ادبیات رو دوس دارم وقتی میرم تو متون مختلف ک جون میدن برا خیالپردازی...حتی تاریخ که تقریبا همه ازش بدشون میاد رو دوس دارم...خودمو میزارم جای ی پادشاه قدیمی یا ی محلی که وسط اعتراضاته برا ی انقلاب جدید..
ولی ذهنم هیچوقت نتونس با اعداد ارتباط برقرار کنه...خنده دارتر اینه که ریاضیم خوبه!دس کم در زمینه محاسبات بطرز رعب آوری سریعم و خیلی سریع اعداد اول رو تشخیص میدم و سری ضرب و تقسیما رو بدون یذره فکر حل میکنم...ولی با بزرگتر شدنم ریاضیم سختتر شد و مغز من ک از همون اولم نسبت بش بی علاقه بود لجوج تر!هی موقع ریاضی به همه چی فک میکنه جز ریاضی...
جالب اینه که همه دانشمندای موردعلاقم ریاضیدان و فیزیک دان بودن...مریم میرزاخانی.اینشتین.والتر اوبرایان...
فیزیک رو میش گف یکم دوس دارم...عاشق مبحث کوانتومم و کلی کتاب و مقاله راجبش خوندم...طوریکه یبار ی دانشجوی فیزیک ازین همه اطلاعاتم راجب فیزیک کوانتوم تعجب کرده بود..ولی از خیلی مباحث فیزیکم خوشم نمیاد مث الکتریسیته و بقیه مسائل خشک و بی مزش!
اینهمه فقط بهونه اوردم برا نیومدنم..بقول مادر گرام استعدادی رو ک توی توجیه کردن دارم تو هیچی ندارم
----
اتفاقای کمابیش جذابی تو این چن روز افتاد.اولکه یکی از کراشام موزیک ویدیوش منتشر کرد0-0  have you alwaysاز عشقم carson lueders...ی موزیک ویدیوی عاشقانه ای بودن0-0خ گوگولی بود
و دوم اینک فک کنم هات ترین پسر جهانو از دیدگاه خودم پیدا کردم...ethan cutkosky لنتیییی تو سریال shamelessبازی کرده..هم عاشق قیافشم هم کاراکترش...کاراکترش ت واقعیتم بی شباهت ب کاراکترش تو فیلم نیس
انقد عاشقش شدم ک استوری اینستامو پر کردم از میکساش تو فیلم و رفدم سرتخت داداشم پتوشو گرفدم ت بغل وانمود کردم ethanهسش...داداشم با ی قیافه تاسف باری بم نگا میکرد...ولی من گرفده بودمش ت بغل پتورو هی جملات رمانتیک میگفم...اااه!
میدونم الان میاین میگین هات ترین مرد جهان زین هسو حتی بنظرتون خوشگلم نیاد...خب نظر جهانی همینطوره و منم تا چنروز پیش همین فکرو میکردم ولی این لنتیییییییی خیلی قیافش با معیارای هاتی من جوره
انقد دوسش دارم که تواپارات  ویدیو ازش گذاشتم و چنتا عکسم گذاشتم بعد که مطلبو خوندین حال داشدین بزنین رو ادامه تا میکسشو ببینین و عکسارم(-0
 
یه ماجرا دیگم داشتم...اونروز یکی از پسران فامیل خونمون بود و داشدیم باهم میحرفیدیم
جمعه شب ایشون بادوتا دگ از پسرای فامیل پارک بودن ک اتفاقا منم باهاشون دوس بودم خ باهم فوتبال بازی میکردیم و اینا
بعد ظاهرا پشت سرم بم گفده بودن دوجنسه!و بعد خیالپردازی کرده بودن باهم رفتن تایلند و بعد بزرگتره گفته مهساهم بیاد حال میده همجنسبازه دوتا کسم برا اون جور میکنیم
ازون شب احساس میکنم از همشون بدم میاد...از نادونیشون متنفرم!اولا من دوجنسه نیسدممممم!تامبوی هسم و حتی اونقدرا هم خشن و پسرونه بنظر نمرسم بخاطر فیس کیوتم:/ک همیشه دوس دارم یکم خشنتر بود
دوجنسه ینی الت تناسلیت با جنسیتت مغایرت داشته باشه و خیلی از دخدرا ک کاملا گرلین ممکنه دوجنسه باشن.
تازه همجنسباز واقعا توهین بزرگیه..من هنوز عشقو فک نکنم تجربه کرده باشم ب اون صورت ولی همجنسباز(کسیکه فق بخاطر لذت جنسی از همجنساش سواستفاده جنسی میکنه)نیسم!بایسکشوالم ولی مطمعنم هیچوق ب همچین پسرای نادون و اشغالی گرایش ندارم
ی مسعله دگ ک حس کردم اون شب عصبی ترم بود این بود ک پسر کله بورمون گفته بود:مهسا بیشدر من دساش مو داره!!
اولا ک خب معلومه از توی کونی شیربرنجی کله زرد بیشدر مو دارم!ولی مگ دس خودمه؟
خدا رو شکر صورتم مو نداره  وگرنه معلوم نی چ اسمایی روم میزاشتن...من خودمم زیاد با موی بدن حال نمکنم و هروق ک حوصله کنم میزنمشون بخاطر همی تقریبا همیشه بدنم بی موعه.همینجوریش زیاد مو ندارم ولی پوست بدنم خ رنگ پریدس و موهای بدنم برخلاف موهای سرم مشکین...یبار من حوصلم نشده بوده بزنم اینم خ هیز منو دید زده دیده اندک مویی روی دس من جوانه زده..اینم ب دسای تپل و چندش خودش نگا کرده ک موهاش بورن..بعد پرونده ک مهسا بیشدر من مو داره!
متنفرم از کساییکه تو کار بقیه فضولی میکنن..شبش کلی تصور کردم ک زندانیش کردم و ی ژیلت غول اسا دارم..بعد میرم و با ژیلت پوسشو تکه تکه میکنم و میگم:اوه!حالا بیشدر تو پوست دارم!
یا چنتا دوجنسه استخدام میکنم ک به سه تاشون تجاوز کنن..میدونم خ افکارم عوضیه ولی خب بعضی وقدا برا خنک کردن دل خودم مجبورم..من همیشه خدا هروق دخترا فامیل غیبتشون میکردن میگفدم پسرای خوبین ک!و واقعا دوسشون داشدم بعنوان دوسای خوب
ولی خب ریدن ب همچی و دس گذاشدن رو نقطه ضعف من..از استایلم ایراد گرفدن
خب بزگریم...
رو اهنگ skin از sixx a,m بدجور قفلی زدم.فک نمکردم هیچوق از همچین اهنگی خوشم بیاد ولی واو!فوق العادس!!!شایدم چون مود این چنروز منو توصیف میکن فوق العاده بنظرم میاد
تابستون داره تموم میش و هنوزم کلی فیلم و انیمه مونده ک تمومشون نکردم...خ دلم میخاس سریال the end of the fucking worldرو ببینم ولی اصا وقتم کفاف نمده کلی صبر کنم دان شه و بعد تازه ببینمش!
باید برم از سایتای انلاین ببینم ک رو گوشی حال نمده رو کامپیوتر عشق دیگه ای میده و کامپیوترمون فیلترشکن نداره..بچها ی فیلترشکن رو برا کامپیوتر بم معرفی میکنین؟لازم دارم شدیددددددددددددد
دگ حرف دگه ای ندارم برم شیرموزمو بخورم...ناهار خیلی خوب خوردم سیب زمینی و پنیر با گوشت...
اینروزا اشتهام بیشدر سابق شده خ زود گشنم میشه...با اینحال وقدی برا قد و وزن رفدم دکتر یه کیلو کم کرده بودم از پارسال تاحالا
از قبلش یکم کمبود وزن داشتم دکتر کلی دعوام کرد که چارسانت قد کشیدم و تازه وزن اضاف نکردم هیچ!ی کیلو هم کم کردم؟؟؟
بحث قد شد...الان سرچ کردم قدethan رو ت گوگل قدش 166عه18سالشم هس ..چرا انقد ریزس
بهم نمیایم پس حیف:(پسر دس کم باید ده سانت بلندتر باشه...من خودم دراز نیسما قدم 165عه...ethanزیادی کوچولوعه:(
البت نیاین نصیحتم کنین خودم میدونم هیچوق بهم نمیرسیم:///ولی خیال پردازی ک عب ندارهD:
--------------------------------------------
پ.ن:فیلترشکن خوب برا کامپیوتر سراغ دارین؟
پ.ن2:بنظرتون هات ترین مرد دنیا کیه؟
پ.ن3:نظرتون راجب ethan?
پ.ن4:اهنگی ک اخیرا روش قفلی زدین چیه؟
پ.ن5:درس موردعلاقتون و درسی ک ازش متنفرین؟
خب دگ شما رو با عکسای ethan تنها میزارم در ادامه مطلب...
  • وهکاو --

sorry

Image result for aesthetic pain
های
من ی چن روز کلا نیومدم شرمنده اونم دلیل داشد
اولا ک رفدم واکسن زدم چارشنبه(واکسن کزاز-دیفتری)
و تازه پریودم بودم ک خ وضع شخمی ای بود:/
هیچ دگ چارشنبه عصر کلا افلیج بودم...ولی ب بدی پنجشنبه نبود
چارشنبه من رفدم واتساپ دیدم پسرخاله خرس گندم بلاکم کرده!!!
حالا چرا؟ایشون ازمن یسال کوچکتره و اومده برا داداش بنده(ک از من چارسال کوچکتره)کلی شاخ و شونه کشیده بود و بش فوش داده بود
بعد منم ب غیرتم برخورد و خلاصه کلی گفدم حالا داداش منو اذیت میکنی؟؟اشکشو دراوردی؟اشکتو درمیارم!هیچکی جز من حق نداره اذیتش کنه و...خلاصه خ فاز برداشده بودم
اخرش گفدم بیا خونمون دوس دارم ببینمت.اونم تکست داد منحرف نشو مهسا!منم تکست دادم بچ منحرف چیه؟میخام فکتو پایین بیارم
بعد دگ این بلاکم کرد ک خداییش کار غیرمنطقی ای نی؟این باید منو تو واقعیت بلاک کنه تو مجازی چجور فک پایین میارن!!
بعد از تو گپ هم که با بچه ها فامیل بودیم لف داد
بعد ب داداشم گفده بود ن من ع مهسا عبایی ندارم و ازین حرفا!حالا جلو خودم کلی مظلوم نمایی کرده بود
اره پنجشنبه ک شد با وضع ب سرزمین گا رفده ای بیدار شدم
کلا همه جام درد میکرد جز قلبم:/دلم بخاطر پریودی...بازوم ورم کرده بود...پاهام...سرم...چشام میسوخت...گلوم
کلا داغون بود وضعم
شبشم ک رفدیم عروسی...خدایی تو این وضع اینا چجوری عروسی میکنن؟ملت خوشنا!ما تو تیر ی عروسی داشدیم...دیشبم ی عروسی تازه اواخر تابستونم احتمالا پسرخالم(اون یکیش) ازدواج کنه://چون خ وقده نامزدن
و تازه ی پدیده شگفت اور دیدیم
ی دخدر تو فامیلمون هس ک ازمن یسال بزرگتره...بعد تو عروسیه کلا با ی پسره ریخده بودن روهم!همش دس همو گرفته بودن و راه میرفدن و جیک تو جیک همو..یدورم باهم رقصیدن://ودف؟؟ما فامیلمون اخه ازین اپنا نبود ک...اینا هی دارن اپنش میکنن:/
کم مونده بود ازهم لب بگیرن
بعد شانس من اخر فامیل یکی ع عین چادریای فامیلمون یهو اومد ب من و دوسم گف:شما ک دگ بچه نیسین حجابتون سر کنین://اخه ودف کی تو عروسی باحجابه که ما دومیش باشیم!!!
هیچ منم نوشابه زیاد خورده بودم حالیم نبود چی میگم
گفدم:خانم معنی نداره چیزی ک بش اعتقاد نداریم رو رعایت کنیم!و بعد اون گف تو سوره نوح گفده ک باحجاب باشین
منم خب قبلا قران خوندم گفدم:خانم سوره بقره هم گفده چیزی رو ک بادلیل قبول نکردین رو انجام ندین:/
هیچ دگ
زنه هم حرف خودش میزد منم حرف خودم ولی خدایی یاد بگیریم ب عقاید هم احترام بزاریم
مگ من اومدم ب توی چادری بگم چادر سیاتو دربیار عروسیه بقیرو غم زده میکنی؟ن نگفدم!
متاسفانه تا وقدی دین رو با قانون یکی میکنن اوضاع همین ادمای امثال من گستاخ بنظر میان
------------------------------------------------------------------------
راسدی ی توصیه بتون بکنم
ی تشترو پراب خنک بکنین پاتونو بکنین توش...بعد ابمیوه بخورین یا کتاب بخونین و اهنگ ملایم بگوشین
من دیروز اینکارو کردم خ عسمیه:/اهنگ lovelyو hidden in the sandرو گوشیدم 
اهنگhidden in the sandدو مین بیشدر نبودا من صددور پلی اش کردم 
خاب دگ همی
بای مای بچز!
  • وهکاو --

awkward

Related image

سیبو بزنین تو ماست بخورین خ خوشمزس

چیپس خلال رو با ماست قاطی کنین هم بزنین بخورین خ خوشمزس

بیسکویت شور با نوتلا خ خوشمزس

پفک با کره بادوم زمینی خوشمزس بخورین

چوب شور با سس سفید خ خوشمزس

شکلات لا نون باگت خ خوشمزس

موز و کره بادوم زمینی رو نون تست خوشمزن

ولی...

ولی هیچوقد شکلاتو بالواشک نخورین:)

نخورین...

نخورین..

نخورین.

مزه گندی میده

شاید بتونه با مزه گه برابری کنه(گه نخوردم تاحالا ولی بنظر میاد بدمزه باشه:/)

خلاصه نخورین تباه بشین مث من

خ احساس شاخی میکردم باخوراکیای ساختگیم

یهو لواشک و شکلات انداختم تو دهنم خوردم

و یکی از مزخرف ترین لحظات عمرمو تجربه کردم...نمتونسم تفش کنم چون کراشم جلوم نشسده بود

هیچ دگ...بزور قورتش دادم و پارچ اب کنار تختم برداشدم بشوره ببرتش پایین

نگو ک اب نبوده:)))اب خیار بوده

اب خیار مونده

هیچ دگ اونروز ب فنا رفدم و ابخیارو قورت دادم

من همون مغروریم ک جون داد تا جلو کراشش سوتی نده

خلاصه...بالاخره چن لحظه ک گذشت رفدم پایین اب خوردم

پاهام حتی جون نداش بره طبقه پایین...قد تموم عمرم اب خوردم ولی مزش مگ میرفد

وقتی برگشتم طبقه بالا کراشم گف:خوشمزه بود؟منم امتحان کنم؟؟

منم گفدم:ناااه یوقت بسرت نزنه ها:/

------------------------------------------------------

خلاصه معدمو ب سرزمین گا فرستادم...هعی

بازم بگم لواشکو با شکلات نخورین:)

نخورین..

نخورین.

پ.ن:تاحالا ازین لحظه مزخرفا داشدین؟!بگین

پ.ن2:غذا خوشمزه ساختگیای شما چین؟

پ.ن3:ب این نتیجه رسیدم مازوخیسم دارم:))گرسنمهههه...سرچ کردم aesthetic food تو گوگل و عکسارو میبینم...من ازین غذا خوشمزه لاکچریا میخام عه:(ولی اونقد گشادم ک ن حال درس کردن دارم ن حال خریدن

  • وهکاو --

tomboy-

See the source image
See the source image
های گایز
اول ع همه اریگاتو گازایماس!مرس از هم اسم بامعرفتم رریتی پای که وبمو تبلیغ کرد
و مرسی ک سرزدین0ـ0اصا بم انگیز دادینا
و باعث شدید یسری وبای بسی عسمی رو بیابم(ایول!من فک میکردم فوق وبا وب فیلم باشه)
خب دگ بریم سر موضوع امروز:تامبوی!
اول ع همه تامبوی ینی چی؟
tomboy is a girl who exhibits characteristics or behaviors considered typical of a boy,[1][2]including wearing masculine clothing and engaging in games and activities that are physical in nature and are considered in many cultures to be unfeminine or the domain of boys
-ینی تامبوی دختریه که استایل وبیشدر سبک رفتاراش جوریه که معمولا تو جامعه بعنوان کارهای پسرونه شناخته میشه.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
-خب من ی تامبوی هسدم و برا فهمیدن این موضوع راه درازی رو طی کردم و بهای سنگینی رو دادم.
بزار یکم فلش بک بزنم ب عقب...و اینجایی استپ کنم که سعی داشدم خودمو از شر اون موگیرهای نکبتی که مامانم ب کلم زده بود خلاص کنم
بزار اینجا استپ کنم که زور میزدم از شر دستبندها و گردنبندهای مزخرف دخترونه ای ک دورمو گرفده بودن خلاص شم و استفراغ نفرتمو روشون بالا نیارم
اونجا استب کنم که از دیدم پاهای خودم تو دامن چندشم میشد و دیوونه تیشرتای مشکی و تیره بودم
اونجا استپ کنم ک کارتون سیندرلا رو بااکراه نگا میکردم و کارتون تارزان و انیمیشن فوتبالیستها و لاکپشتهای نینجا رو باعلاقه!
اونجایی ک اسطوره هام اون پرنسسای مزخرف و افاده ای دیزنی نبودن ک بابوسه شاهزاده به زندگی برمیگشتن و تو دامن و میون فرشته ها میرقصیدن
اونجایی ک گوشامو سوراخ نکردم و هنوزم بالجاجت تمام گوشام سوراخ نیسد و فک کنم اخرین دختری باشم ک گوشاش سوراخ نیس
اونجایی ک روانی فوتبال و شمشیربازی بودم.دلم میخاست بجنگم
و بزار رو دوران مهدکودک استپ کنم...با تیشرت راه راه سبز موردعلاقم و شلوارک گشاد جین...کیفمو تکون تکون میدادم..کلمو با موهایی ک بالاخره مامانمو راضی کرده بودم بودم کوتاشون کنه تکون تکون میدادم و شعرهارو باریتم میخوندم
بهترین رفیقم ی پسری ب اسم آرین بود.ی پسر شروشیطون و کله نارنجی
هیچ دختری تو لیست رفیقام نبود.لیست رفیقام پر دانیال و ارین و سروش و...بود...و ی دختر ب اسم سارا!ک خیلی دوسدش داشدم
کسی بود ک از دنیای دخترونه یکم بم اخبار میداد
بغیر اون دختر دیگه ای نبود
اینجور نبود ک ادم پسربازی بودم...تو خوابم نمیدونسم عشق چی چیه؟؟میشه خوردش یا شوتش کرد؟
اینجور بود که پسرا وقدی وحشیانه توپو شوت میکردم یا ازلای خاک باغچه ی کرم میکشیدم بیرون و نصفش میکردم یا وقدی ک بلند داد میزدم جوری نگام نمکردن ک انگار از ی سیاره دگ اومدم و چرا بااولین پرواز سفینه ام برنمگردم سیاره ی خودم؟
برعکس باعلاقه بام بازی میکردن و خیلیم خوش میگذشت وقدی موقعی ک مربی سعی داشد بهمون نقاشی یاد بده یهو یکیمون داد میزد جنگ!
و یهو میپریدیم رو میز و صندلیارو میزدیم رو سروکله هم!
اون دورانم گذشت و من وارد دبستان شدم
جایی که پسر و دختر رو جدا میکردن و یکدفعه زندگی من شد پر از دخترایی ک باید باشون سروکله میزدم
و اونجا بود ک بزرگترین درسای زندگیو گرفدم
وقتایی ک بنظرشون موجود عجیبی بودم
وقتایی ک کسی منو تو جمعش راه نمیداد
دقایقی ک سرم رو میزم بود و ثانیه ها رو حساب میکردم تا زودتر اون زنگ تخمی بصدا دربیاد.
دوسایی ک بدست اوردم و سریع از دسش دادم
وقتایی که با پسرای مدرسه که تاوقدی سوم بودم اونجا بود مدرسشون بیشدر رفیق بودم تا دخترا
وقتایی ک تو خاله بازیاشون همیشه بابا میشدم(و بعد یمدت واقعا دگ نمخاسدم باشم)
وقتایی ک باهم صورتی ست میکردن و من سرتاپا مشکی میپوشدم مث زندگی تاریکم
تاجایی ک تصمیم گرفدم ب نصیحت مامانم گوش بدم و همرنگ جماعت شم
موهامو بلند کردم و چتریای بامزه جلوش گذاشدم و البت موهای من خ خوشگل بودن هرجا میرفدم همش تعریف موهای من بود
پرپشت.خوشرنگ.خوش حالت ...طوریکه وقدی میرفدم ارایشگاه کوتا کنم نگهشون میداش برا مومصنوعی میگفد حیفه
بگذریم موهام اخرین چیزیه ک میخام باش پز بدم چون سرش خ دردسر کشیدم
هیچوقت با دامنای گل گلی کنار نیومدم...ولی دس کم تلاش خودمو کردم...موهامو دادم مامانم گیس کنه ساپورت و تونیک میپوشیدم مث این دختر خارجیا شلوارک پیرهنای رنگی و شیک
میرفدم اسکواش
و تو ورزشگاه بانگاهی پرحسرت ب دخترای نوجوونی نگا میکردم با موهای پسرونه و تیشرت و شلوار جینای تیرشون...فوتبال بازی میکردن معمولا
و بعضا هم کاراته
بالاخره سیزده سالم شد...حالا دورم پر ادم بود و خیلیا منو میسندیدن.وقدی مودبانه پذیرایی میکردم. تو جشنا دستامو باعشوه تکون میدادم و قرمیدادم
دخترا دگ بزرگتر شده بودن و عاقلتر!بالاخره داش کله هاشون اون همه دیالوگای پرنسسی رو فراموش میکرد و استایل خودشونو محتاطانه پیدا میکردن(دس کم بیشترشون)
و یروز...تو اینه بخودم نگا کردم.این چیزی بود ک میخاسدم؟مهسایی ک میخاسدم این بود؟
مطلبی راجب ترنسا خونده بودم و فک میکردم ک ترنسم ولی یجورایی جور درنمیومد
اخه من جسممو دوس داشدم!دلم نمخاس بجای مهسا علی صدام بزنن یا دلم نمخاس دگ این صدای نازک دوس داشتنی رو نشنوم وقتی داره اواز میخونه
جسم و پوست ظریفمو دوس داشدم وقدی ک تو حموم اروم رو گودی کمرم دست میکشیدم و انگار روحیه ام درتلاطم بود.
از همه چی بدم میومد!بیشدر همه ع خودم.
و بالاخره با تامبوی اشنا شدم و بالاخره فهمیدم که کی ام و چی ام.
تو اینه ب خودم زل زدم.کش موهامو دراوردم...دستبند ابیمو دراوردم و گذاشدم مچم نفش بکشه.
باوجود همه سروصداها و حرفا و حدیثا رفدم و موهامو پسرونه کوتاه کردم و اتفاقا ب صورت گرد و گونه های زاویه دارمم میومد
اولش سخت بود.وقدی ک بعضی دخدرای فامیل منو نشون میدادن و تو گوش هم پچ پچ میکردن:دوجنسس؟
وقدی ک خیلیا سربسرم میزاشدن ک الان دگ دوتا پسر تو خونمون داریم
وقدایی ک با مامانم بحث و جدل بود و حتی مامانمم بم گف:دوجنسهی منحرف!
ولی من کوتاه نیومدم.
اوایل همش تو غار خودم..نوشته میشنوشتمو هدفون اهنگای غمگین ...کلاهمو رو سرم میکشیدم و استینای سوییشرتمو با انگشتام میگرفدم و روتختم عین ی جسد گندیده بودم
ولی الان ب خیلی چیزا رسیدم
دگ میرم فوتبال...برا خودم تتو موقت میزنم...ب اهنگای راک گوش میدم و باشون عربده میکشم...و کلی دوس دارم!
با پسرا فوتبال بازی میکنم و خ خوش میگذره
و خانوادم دگ بام کنار اومدن
داداشم پشتمه و حمایتم میکنه بدجووور...بابامم معمولا حمایت میکنه...مامانمم...کنار اومده هرچن که هنوزم حسرت ی دخترزیبا با دامنای رنگی و موهای بلند ک دس در دسش باش میره خرید رو میتونم از تو نگاها و حرفاش بخونم
ولی هنوز دوسم داره...زیاد!
 و این بود جریان من!
فلا چار ماهه موهام کوتاه نکردم میخام بزارم تا اخر تابستون خوب ک بلند شد مدل شلوغ بزنم یکم سیختر
ازونایی ک راک استارا میزنن
خب اینم استایل و تینیجر لایف من!
خواسدم بگم هرچی ک هسین بخاطرش بجنگین و بش افتخار کنین
و لاو یور سلف!سلف لاو ایز د بست مای بچز!
پ.ن:استایلتون چیه؟مینیمالیست تامبوی گوت یا...؟
پ.ن2:بهترین دوس مهدکتون کیبود؟
 
 

 

  • وهکاو --

I overthink overthinking.

Logic will get you from A to B. Imagination will take you everywhere
علایقم کلاسیک بود و افکارم نو. نتونستم پیش اونا احساس تعلق کنم.
پس نوشتم.
Designed By Erfan Powered by Bayan