از اون قسمت چایی به بعد یاد فیلم طعم گیلاس استاد کیارستمی افتادم
دیالوگاشو یادم نیست فقط چیزی که تو ذهنمه رو مینویسم (اگه دوست ندارید هم نخونیدش)
یه نفر توی طعم گیلاس تعریف میکنه که یه روز تو جوونیاش خسته میشه و تصمیم میگیره خودکشی کنه. تو تاریکی هوا یه طناب بر میداره و میره پای یه درخت توت که خودشو دار بزنه. چند بار طنابو میندازه بالا و گیر نمیکنه واسه همین میره بالای درخت تا خودش طنابو ببنده. اونجا چشمش به توت میافته. یه دونه میخوره میبینه خیلی خوشمزه ست. همینجور شروع میکنه به خوردن تا اینکه آفتاب در میاد و کم کم چندتا بچه میان و بهش میگن درخت رو تکون بده تا اونا هم توت بخورن. خلاصه که همه توت میخورن و اونم توت به دست میره پیش زنش. آخرش هم میگه «رفتم خودکشی کنم، توت چیدم اوردم. آقا یه توت ما رو نجات داد!»
بعد یه کارکتر دیگه به اسم آقای بدیعی میپرسه که بعد اون مشکلاشون حل شد؟
اون آقا اولیه هم میگه:« نه فکرم عوض شد... قطع امید کردی؟ حالا دیگه نمیخوای طلوع رو ببینی؟ غروب رو ببینی؟ ستاره ها رو ببینی؟ مهتاب رو ببینی؟... میخوای از طعم گیلاس بگذری؟ نگذر. من رفیقتم، میگم نگذر...»
میدونم خیلی دیالوگا رو تغییر دادم ولی حافظه م بیشتر یاری نمی کرد
دلایل من:اهنگام.یوتیوبرا.رفیقای کمی که دارم که توهم جزوشونی.سریالا مخصوصا فرندز.من هنوز نرفتم لس انجلس یا ژاپن.
هت افتخار میکنم که تونستی بس کنی.
س چرا ما نفهمیدیم؟؟؟چرا نگفتی؟؟البته همیشه استین بلند میپوشیدی نمیدونم..ولی تو؟؟؟امکان نداره وات د فاک تصوراتم نابود شد:"/
مهسا تو تیغ میزدیدروووووغ
ب نظرم آدم باید صبر کنه و همه کارایی ک دوس داره رو انجام بده
و وقتی بج ایی رسید ک فک کرد اره دگ من اونیم ک میخوام من چیزایی ک خواستمو دارم
نباید صبر کن تا مثل ی گل ک ی اوج زیباییش رسیده بپوسه
باید وقتی کارش تموم شد خودشو بکشه ن ک منتظر بشه طبیعی بمیره
خودکشی(بعد اینکه چیزی ک خواستی شدی و حس کردی وقتشه) حماقته؟
بنده زندم تا کمیک درست کنم و جادوگری کنم :|| هر وقت فکر خودکشی به سرم میزنه به خودم میگم "تو برای کمیکت زیاد وقت گزاشتی حالا میخوای ولش کنی؟؟" یا "پس این همه حرف جادو این کار میکنه جادو اون کارو میکنه چی؟؟"
کلاس اول خیلی بد تر از این بود :|
وععععع
من هنوز عشق واقعای*ازونا ک تو فف ها و داستانا هس* رو تجربه نکردم...
هنوز مث تهیونگ توی فف ها هات نشدم...
هنوز رگ نزدم
و هنوز یه جونگکوک پیدا نکردم:|....
و بی تی اسو ندیدم ک بشون بگم ک نجاتم دادن
+نسینکشسککمکشسمزک خیلی خوب بود پستت
وبلاگت چقد قشنگه
زندگی به همین چیزای کوچیکه! من هنوز اولین بوسمو تجربه نکردم! من هنوز بستنی خیار رو نخوردم. من هنوز یه گربه دیگه نگرفتم ببینم ویکی باهاش چیکار میکنه. من هنوز با دوست پسرم پاریسو ندیدم! من هنوز با بیکینی ساحل نرفتم! من هنوز تو یه جمع قاطی جرئت حقیقت بازی نکردم! لعنتی! من هنوز سارا ج ماس رو ندیدم. من هنوز هالزیو ندیدم. من هنوز یه سیرک خیلی بزرگ نرفتم! من هنوز من هنوز من هنوز... مرسی این متنت منو نجات داد
من الان گریم میگیره لعنتی.