
hi hoez "میدونم دلتون برای این لفظ تنگ شده بود:))"
چالش ده سوال وبلاگی
۱. چی شد که به دنیای وبلاگها اومدی!؟ دوسال پیش یه پست گذاشتم و راجع بهش کمی توضیح دادم.من خیلی بچه بودم که وارد فضای بلاگ شدم"ششم دبستان"و متاسفانه هدف چندان فلسفی ای پشتش نبود.با چندتا از دوستام تو فضای غیرمجازی یه انجمن بچگونه راه انداخته بودیم و من هم برای اون انجمن وب زدم"انجمن بسخ-مخفف باحال های سوپر خفن"و توش از شیر شتر تا جون آدمیزاد پست میذاشتم.تقریبا تمام نوشته ها و اثراتی که از وبلاگ ها در اون سه سال اول از خودم به جا گذاشتم رو نابود کردم.بهتر که به نیستی پیوست چون هستی ای برای دیدن نداشت.
۲.هدفت از نوشتن وبلاگ چه بود و چه هست!؟ حس میکنم هنوز هدف اصلیمو پیدا نکردم.درواقع در پایان این پست سردرگمیمو باهاتون مفصل تر به اشتراک میذارم.صرفا خونده شدن توسط غریبه ها بهم حس جالبی میده.
۳. به نظرت چرا باید وبلاگ نوشت!؟ بایدش برای هرکسی فرق داره.خیلی ها هم اصلا بایدی ندارن دراین زمینه.
۴. به نظرت یه وبلاگ ایده آل چه مشخصاتی باید داشته باشه!؟اصلا مشخصاتی باید داشته باشه!؟ باید یه نویسنده ای پشت اون نوشته ها نشسته باشه که خودشو مسئول بدونه درقبال نوشته هاش و اثری که میتونه برروی دیدگاه یا عواطف خواننده هاش بزاره.بنده کمی هم ظاهرپسند هستم و زرق و برق های قالبی هم منو تحت تاثیر قرار میده.
۵. بیشتر کدوم موضوع رو در وبلاگ ها دوست داری!؟ بلاگ هایی که به من اطلاعات مفید و کاربردی میدن.و دیدگاه هاشون رو بدون جبهه گیری به اشتراک میذارن.خوبه که بدونی تو کله آدما بدون ترس چی میگذره.از روزمره نویسی با چاشنی آب و تاب هم خوشم میاد.
۶. نظرت راجع به سرویس های وبلاگدهی چیه!؟و برای بهتر شدنشون چه پیشنهادهایی داری!؟ هنوز از دست میهن بلاگ ناراحتم چون جدا باهاش انس گرفته بودم اون همه سال.بیان فضای خوبی داره.ای کاش آهنگ خودکار گذاشتنش پولی نبود تا ما فقیرا هم بتونیم کلام جانمونو از طریق اصوات بابقیه به اشتراک بذاریم.
۷. نظرت راجع به محیط وبلاگ نویسی (افراد) چیه!؟و برای بهتر شدنشون چه پیشنهادهایی داری!؟ اگه چیزی برای گفتن باشه همون لحظه میگم.تعارف نداریم که ما!توی بیان متاسفانه بومر زیاد دیدم "بومر یه اصطلاح هس که به امل های متعصب میگن که معمولا پیرن ولی چون رایج شده دیگه موقع نسبت دادنش به سن و سال طرف توجه نمیشه" به فن گرل های بلاگر هم یه پیشنهاد میدم.یکم لابه لای ذوق کردن برای فلان بازیگر یا دعوا با طرفدارای بند بغلی کمی هم بنویسید.
۸. ویژگیای از بلاگری دیگه که دوست داشتین اون ویژگی رو داشته باشین. کسی رو اونقدر جذاب ندیدم اینجا که بخوام شبیهش باشم.و میشه گفت اشتراکات زیادی با بلاگرهای موردعلاقم دارم.پس شاید فقط یه نارسیستم؟ فقط کمی حسودی میکنم به اکثر ادمای اینجا که انقدر زود باهم جفت و جور میشن و مارو از یاد میبرن.ای بابا...
۹. چندتا از لبخند هایی که در بلاگ بیان (و سرویس های دیگه) داشتید رو با ما در میان بذارید. یک نفر بود که ناشناس بامن توی وب میهن بلاگم صحبت میکرد و خیلی زیبا من رو توصیف می کرد.تعریف هایی که فکر نمی کردم کسی غیر خود ازخودشیفته ام به زبون بیاره.متاسفانه از یه جایی به بعد دیگه پیامی نداد."خوبی؟ اون گیاهت که نگرانش بودی آخر زنده موند یا نه؟"
۱۰. بدون تعارف ترین حرفتون با وبلاگنویس ها چیه!؟ ای کاش یکم شبیه نوشته هاتون بودین.
(کسیو ندارم دعوت کنم.ای بابا.همه آدمایی که میشناختم زودتر ازمن دعوت شدن و انجامش دادن.ممنون از دینز که دعوتم کرد.)
چالش این من هستم
من کی هستم؟چهار تا حرف mbti؟ زودیاک ساینم؟ گرایشم؟ علاقه مند به کلاسیک و کتاب و انیمه؟چه طور قراره فقط تو پنج تا خط جا بشم وقتی خیلی از پنج تریلیارد خط زندگی کردم؟میدونستین که اگه اون نیروی برتری که تحت عنوان خدا میشناسیم بخواد میتونه کل جهان رو ته یه استکان جا بده؟ پس پنج تریلیارد میتونه پنج باشه.
فقط یه چیز رو راجع به خودم میدونم که" آدمی که چندخط پایانی این پست رو تایپ کرد میتونه اون آدمی که چندخط اول رو تایپ کرد نباشه." تو بهش میگی بی ثبات و من میگم منعطف در برابر تغییر. هرچند که از تغییر و تلاطم بیزارم.ولی زندگی نیست.زندگی عاشق چیدن استراتژی و غافلگیر کردن من و توعه.
----------------------------
یکی پست قبلیم خصوصی داده بود که "ولی تو خیلی خوشبختی با این همه مشکلاتی که نوشتی.توهمین وبلاگ و فضای مجازیم کلی دوست و رفیق داری." نتونستم اونجا جوابش بدم چون خصوصی داده بود و کاربر بیان نبود که جوابم براش ارسال شه. پس:
جالبه که همچین تصوری ازم داری چون واقعا حس نمیکنم عده زیادی اینجا منو دوست خودشون بدونن یا شخصی که مشتاق باشن جدا از چندتا کلمه توی دنیای غیرمجازی ملاقاتش کنن.بااینکه خیلی از کاربرای اینجا به سن و سال من هستن.من صرفا آدمیم که خوندنش برای وقت کشی لذت بخش هست برای بعضیا.حس نمیکنم کسی حس "واییییی وهکاو عزیزممم .ای تف تو این جبرجغرافیایی !ای کاش میدیدمت و میچلوندمت" نسبت به من داشته باشه. با یه سری پست های این چندوقت اخیر "اگه فلانی رو تو واقعیت میدیدی..." به یقین رسیدم.اینو نمیگم که بزنین زیر حرفتون و ازاین قصه ها.صرفا واقعیته و ترحمی جایز نیست.
چه خبرا؟ چندوقتی بود که حرف نزده بودم.شاید چون که اینجا دیگه بهم اون حس سابق رو نمیداد.یادمه قبلا تا چیزی میشد زود به وبم پناه میبردم و مینوشتم.نوشته هایی که خیلی وقت ها به پشیمونی ختم میشد و بعد چندوقت و ریختن حیا و آبرو پاک میشد.
حدس بزنین چی؟ من دلم برای اون آبروریزی ها و کامنتای هیت یا صمیمانه ای که دریافت میکردم تنگ شده.ولی وبلاگم رو الان بیشتر دوست دارم.چون حس میکنم مطالبی میزارم که از قبل روشون فکرشده و ارزش خوندن دارن. و اینکه کلی آشنا از دنیای واقعی" بله من هم غیر ازاین صفحه چنداینچی زندگی دارم" بلاگمو پیدا کردن.و میل به خونده شدن دارم.به خاطر همین دوست ندارم وبم رو با مطالب زرد و بی ارزش پرکنم و دوست دارم افراد وقتی به وبم سر میزنن به فکر فرو برن یا حس خوب و برانگیخته ای داشته باشن.ولی پس حس خوب من چی؟
شاید بگید "ای بابا!این همه حرف مفت میزنی کافر,هنوز تمام نشده؟" بنده درحال حاضر غیر ازاین بلاگ یک چنل در تلگرام,صفحه توییتر "با آیدی whcaww" ,و یک صفحه اینستاگرام دارم که البته چندوقتی هست رهایش کرده ام به امان خدا!
ولی راحت نیستم که اونجاها هرچیزیو بگم.چون که اون آدما قابلیت اینو دارن که به خاطرم نگران یا ناراحت یا...شن و واقعا کاری بکنن در راستای این احساسشون. شایدهم واقعا اهمیتی ندن.ولی من راحت نیستم.ازطرفی میدونم اکثرتون نیومدین منو اینجا دنبال کنین و به مزخرفات ناشی از هورمون های نوجوانیم گوش بدین.سوال دارم ازتون:
یه وب دیگه بزنم و مطالب زردمو اونجا بزارم؟ و اینکه آیا وقتی من یه وب دیگه باهمین پنل بزنم مطالب اون بلاگمم برای شمایی که این وبمو دنبال کردین میاد؟چون مطالب شما برای من میاد.
هنوز چیزی نگفتم. درواقع اونجا برای خودم قرار نیست حدی در نظر بگیرم و از اسم بلاگ هم پیداست چه افکار شومی پشتش خوابیده.
------------------
پ.ن: به زودی یه پست پروپیمون میزارم.نگران نباشین. "حضار: از کی تاحالا انقدر خودتو تحویل میگیری وهکاو؟"
پ.ن2: چرا انقدر بعضی آدمای توییتر گنگشون بالاست و جذابن<-ـ